۱۳۸۷ آذر ۲۵, دوشنبه

جناب دكتر نوري علا شما اوردوز كرده ايد!(پاسخ به ياوه هاي نوري علا - بخش يكم)

شايد مقاله بحث انگيز اسماعيل نوري علا را بسياري از دوستان خوانده باشند. مقاله يي كه از تراوشات مغزي آقاي نوري علا بيرون جهيده و البته پاسخ هاي دندان شكن فراواني نيز دريافت كرد.

گاهي اوقات برخي مسايل و پاره يي از حريم ها و حرمت ها آنقدر والا هستند كه گويي خود همان نام ها به تنهايي سد مستحكمي در برابر ياوه سرايي هاي ديگران هستند و آن اندازه مقتدرند كه وجود و حضور و طبع بلندشان خود بهترين پاسخگو براي موهوماتي است كه در پيشگاه چنين نام هاي برجسته يي به هم بافته مي شوند. اما بارها گفته ام اين حقير به عنوان يك ايراني حق خود مي دانم تا از ناب ترين و سپندينه ترين هويت ميهن خود دفاع كنم و متاسفانه برخي اظهار نظرها به قدري زشت و زننده مي نمايانند كه بايستي صرف نظر از هرمساله يي پاسخي محكم به آنان داد تا بفهمند در محضر وارث اورنگ كياني هركسي (يا بهتر است بگويم هيچكسي) نمي تواند قد علم كند و بزرگ تر از دهان و فراتر از مغز عليل خود سخني بگويد. به قول حضرت حافظ:

اي مگس عرصه سيمرغ نه جولانگه توست

عِرضِ خود مي بري و زحمت ما مي آري

بنده بر همين اصل وظيفه خود دانستم پاسخ آقاي نوري علا را در همان ساختار و چهارچوبه خود ايشان بنگارم كه البته به علت حجم بالاي نوشتار، ناگزيرم جوابيه را در چند قسمت منتشر سازم تا از نظر شما ياران عزيز بگذرد. قيد اين نكته لازم است كه تمام نوشته هايي كه با رنگ قرمز مشخص گرديده اند عينن جملات اسماعيل نوري علا مي باشند.

آقاي نوري علا در مقاله يي زير عنوان "معماي رضا پهلوي" يكسري مسايل و بحث هايي را طرح كرده است كه يك به يك بدان ها پرداخته و پاسخ هر موضوع جداگانه درج خواهد شد.

وي در پارگراف دوم مطلبش توجيه مي كند كه چرا شاه ايران اعلاحضرت رضاشاه دوم را "شاهزاده" نخوانده و ايشان را تنها "آقاي رضا پهلوي" خطاب مي كند. توجيه نوري علا در نوع خود خواندني است: " من، اولاً، اعتقاد دارم که از همه گونه اصطلاح مختوم به «زاده» ـ مثل «آقا زاده»، «آيت الله زاده»، «امام زاده» و «شاهزاده» ـ بوی نوعی تفاخر و امتيازخواهی بی دليل به مشام می رسد، بی آنکه هيچکدام آن القاب معمولاً نادرست و قلابی باشند؛ اگر چنين نبود، القابی همچون «زحمتکش زاده» و «کارگر زاده» و «فقير زاده» نيز در جامعه بوسعت بکار می رفتند"

جناب نوري علا گام نخستين را اشتباه برمي دارد و با "اشتباه" صحبت خود را شروع مي كند. اين ديوار كجي كه وي پايه اش را در همين جمله -كه حاوي يك خطاي شناختي است- ريخته زمينه يي براي ساير هزل گويي هاي نوري علا در ادامه مطلب اوست. اين خطاي فاحش منشا از بي اطلاعي ايشان از جامعه يي دارد كه ظاهرن در آن پاگرفته و سالياني زيسته اند. جناب آقاي نوري علا بد نيست بداند برخلاف تصور او در ميهن ما ايران هركسي با نسب پدري اش ياد مي شود كه اگر غير از اين باشد اصل و نسب آن شخص زير سوال خواهد رفت.

خود اين جناب نيز نام خانوادگي نوري علا را از پدرش وام گرفته ورنه اگر نام فاميل پدر ايشان چيز ديگري بود وي نيز ناگزير از قبول آن نام مي بود. حال اگر نام خانوادگي ايشان جاي "نوري علا"به عنوان مثال "نوري علا زاده" بود حتمن ايشان مجبور بود بخش "زاده" آن را حذف كند چرا كه از چنين نامي بوي تفاخر بلند مي شود و بدين معناست كه اين شخص دارد از بابت داشتن پدر خود به ديگران فخر مي فروشد و يا خود را بزرگ مي كند.

جناب نوري علا!

چه شما خوش تان بيايد و چه نيايد، رضاشاه دوم پهلوي فرزند ارشد پادشاه فقيد ايران هستند و نه بنده و نه ديگران بلكه تاريخ مي گويد و فرمان مي دهد تا ايشان يگانه جانشين اريكه پادشاهي باشند. اينكه پدر بنده يا پدر شما "شاه ايران" نبوده و نيستند اما پدر اعلاحضرت "شاه بلافصل ايران"بوده اند مساله يي اختياري ، ابتكاري، انتخابي و يا سليقه يي نيست بل واقعيتي مسلم است كه ستيز كردن با آن جز فرسايش روح و جسم شما ثمري نخواهد داد. اگر چنين موضوعي سبب رنجش و اندوه شما گرديده است شايد در جايگاه خود حق داشته باشيد- بسياري از همتايان جمهوري خواه شما كه سوداي به دست گرفتن قدرت و آمادگي براي ادامه دادن نوعي ديگر از جمهوري اسلامي، مست و مخمورشان كرده است بسيار بيش از شما از شاهزاده بودن و شاه بودن و ميراث دار افتخار ايران بودن ايشان در تعب و محنت هستند كه از اين رنج و اسف ناگزيرند- شما در موقعيت خود حق داريد كه از چنين واقعي گله مند و افسرده باشيد اما پرسش اينجاست كه به چه حقي از زبان ملت ايران صحبت مي كنيد و با مخاطب قرار دادن هم ميهنان، خواسته و ناخواسته آنان را كودن و فاقد قدرت تشخيص دهي مي ناميد؟ چنانچه گفته ايد:" می خواهم ايشان را در نظر شمای خواننده از درجه ها و کوپال ها و «لباس امپراتور» (در داستان کريستن سن) خلع کنم تا بتوانيم در مورد يک ايرانی چهل و دو سه سالۀ متأهل که در شهر واشنگتن زندگی می کند و يکی از شخصيت های سياسی اپوزيسيون حکومت اسلامی ايران محسوب می شود با هم گفتگو کنيم"

آيا شما در خيال خام خود تصور مي كنيد مردم ايران و همانهايي كه اعلاحضرت را از جان خود دوست تر داشته و چه بسيارند كه ايشان را چون خدايگان پرستش مي كنند از الحاق لقب شاهزاده يا شاه يا اعلاحضرت نسبت به ايشان ناراحت و ناراضي اند و يا ترجيح مي دادند كه در مورد آن حضرت طوري حرف بزنند كه پيرامون افراد عادي صحبت مي كنند؟؟! اگر چنين ذهنيتي در بطن آحاد جامعه موجود بود و اگر براساس تصور شما مردم از درج پيشوند و پسوند براي مخاطب قرار دادن ديگران خوشايند نداشتند پس ديگر نمي بايد كه القابي چون "دكتر"،"جناب"، "سرهنگ"، "استاد"،"پدر"،"مادر"،"عزيز"،"جان" و... مورد استفاده عموم و در سطحي وسيع قرار مي گرفت چرا كه هريك از اين القاب بوي تفاخر و تكبر داشته و موجب جدا كردن انسان ها از يكديگر و كسب امتياز خاصي براي يك قشر خاص و احتمالن خلع امتياز از قشر ديگري مي گردند.

ادامه دارد

__________

نگاشته شده در تاریخ بيست و پنجم آذر دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهي

هیچ نظری موجود نیست: