۱۳۸۷ آذر ۱۷, یکشنبه

مقاله يي به قلم شاهانه - منتشر شده در كيهان لندن

در طي حدود يك ماه اخير مقارن با دگرگوني وضعيت سياسي امريكا و بالطبع يكسري تغييرات سياسي وسيع در سطح جهان، ذات ملوكانه رضاشاه دوم پدر تاجدار ايران دست به يكسري اقدامات وسيعي زدند كه در خلال ماه هاي گذشته، ابعاد و فراگيري اين فعاليت ها كم سابقه و حيرت آور بودند.

پُستي كه جان نثار در همان زمان منتشر نمودم بازتاب سفر همايوني رضاشاه دوم پهلوي به كشور انگلستان و حضور معظم له در صحن مجلس عوام بريتانيا بود كه در امتداد اين سفر، رسانه هاي جهاني شاخصي اين افتخار را داشتند كه از محضر آن حضرت اذن شرفيابي گرفته و با پادشاه ايران گفتگو كنند. يكي از اين مصاحبه ها به وسيله راديو فردا (كه متن پياده شده مصاحبه در همين وبلاگ منتشر شد) انجام گرفت، همچنين سِر ديويد فرست از شبكه تلويزيوني الجزيره، خانم نوشين رام از راديو اسراييل، شبكه تلويزيوني بي بي سي و همينطور شبكه پارس كه عليرضا ميبدي موفق شد تا در خدمت اعلاحضرت رضاشاه دوم گفتگويي را تهيه كند. البته در همين اثنا و به مناسبت برگزاري هفتمين كنگره حزب مشروطه از آنجا كه دكتر اكمل دبير كل اين حزب و ساير اعضا آن مصرانه بر تمناي حضور حضرت شاهنشاه و به جان نيوشيدن سخنان ايشان پافشاری می کردند، رضاشاه دوم قبول فرموده و بااينكه زمان زيادي در اختيار نداشتند سفري طولاني و پرزحمت از لندن به امريكا را تحمل كردند تا كنگره مشروطه خواهان به يمن فرامين گهربار ايشان روح و جان بگيرد.

اين بازتاب وسيع رسانه يي در مدت كمتر از يك ماه گذشته به وضوح مشخص ساخت كه حضور شاهنشاه سرافراز ايران در مجلس بريتانيا و فرمايشاتي كه ايراد كردند از نظر پلي تيكال بسيار حساس و مورد توجه تلقي مي گردد. وقتي ذات همايوني فرمودند:"من در صحنه هستم و... امروز به شكل فعال دنبال تشكيل يك مركزيت رهبري هستم" ٬ به ناگاه چشمان مشتاق اما بي فروغ بسياري از هم ميهنان به سمت و سويی معطوف شد كه گويي خورشيد عالمتاب ايران به زودي در وطن رخ برخواهند افروخت. چه خوب است بيابيم و دريابيم چه گونه و به چه صورت مي توان اميد ملت را پررنگ تر و بارزتر ساخت و سرانجام به كابوس سي ساله ايران(جمهوري اسلامي) پاياني هميشگي بخشيد.

بر اساس سلسله مقالاتي كه پيرامون بحث رهبريت در همين روزهاي اخير پي گرفتيم و با نگر بر نتيجه يي كه حاصل مان شد ترديدي نيست كه رهبر و پرچمدار نجات ايران همان يگانه ابرمردي است كه شهريار ايران نام دارد و اين ذات والاتبار هرآنچه كه مي گويند و تاكيد مي فرمايند جز به جهت تامين امنيت هم ميهنان و جز براي رسيدن ملت به خواسته مطلوب و آرمان مقدس "آزادي" و "برابري انساني" نمي باشد. بديهي است كه در زير سلطه رژيم حاكم به چنين مهمي دست نخواهيم يافت و اما عبور از چنين حكومت خودكامه يي جز با رهنمون هاي ايشان مقدور و ميسر نخواهد شد.

اگر واقع بينانه نگاه كنيم جهان آزاد و به طور كلي دنياي غرب، هدفي جز حفظ منافع خود در سطح بين المللي ندارد و در نتيجه راهكارها و تصميماتي كه ارايه مي دهد جز در راستاي خواسته هاي خود نيست و اين امكان وجود دارد كه بسياري از تصميمات جهان غرب، به بهاي سنگين و گزافي براي مردم كشورمان تمام شود. برچه كسي پنهان است كه همين دولت هاي اروپايي زماني پشتيبان خميني و خط فكري وي بودند وگرنه چه گونه مي شد مردي عامي و برخاسته از قبيله يي غير ايراني و غرقه در جهل و بي سوادي مطلق، ناگهان در مسند رهبري مملكتي بنشيند كه پيش از آن جايگاه تكيه كردن سلسله داراني بزرگ و پرجاه و جلال بود. امروز نيز ماجرا شايد چندان متفاوت با ديروز نباشد و بازهم بحث سازش و بحث همكاري با جمهوري تروريست و آشوب طلب اسلامي روي ميز كار اتحاديه اروپا و آژانس بين المللي قرار دارد و شايد در اين برحه تنها اميد باقي مانده براي نجات ميهن ما پياده ساختن فرمولي باشد كه توسط ذات ملوكانه اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوي به جهان غرب تبيين گشته است.

آنچه را كه ايشان به عنوان يگانه چهره شاخص٬معتبر و جهاني ايران عزيز، در مقاله يي به نام "ايران زمان براي سياست نوين" نگارش فرموده اند حاوي بهترين روش و مطلوب ترين گزينه براي خاموش ساختن حكومتي است كه بقاي آن سبب بحراني موحش در سطح خاور ميانه خواهد بود و به همان ميزان سقوط چنين نظام ماجراجو و بحران سازي جزو ضروري ترين و فوري ترين كارهايي است كه عمده ترين بخش آن بر عهده ملت ايران مي باشد.

اين متن زيبا و درخشان را كه سطر به سطر و واژه به واژه اش مملو از انديشه ي ژرف و كمال ملوكانه نگارنده آن شاه شاهان است و آن اندازه پر منزلت كه جايي براي توضيح و توصيف از جانب اين حقير باقي نمي گذارد٬ بهتر است خود بخوانيد و از ابهت اين متن پرشكوه بهره مند گرديد.

متن كامل نگارش شاهانه،منتشر شده در كيهان لندن:

رضا پهلوي

جمعه 8 آذر 1387

پیروزی باراک اوباما در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، جو انتظارات چشمگیری را برای مردم در سراسر جهان و از جمله مردم میهن ما، برانگیخته است. آنها پیروزی او را فرصت فراگیر جهانی در روند نوین و پرقدرتی برای تحول صلح آمیز، جهت به دست آوردن آزادی و عدالت می بینند و امیدوارهستند، از او حساسیت بیشتری دربارۀ مشکلات و موانعی که بازدارندۀ آنان بوده و سازش کاری هایی که غرور و احترامات انسانی ايشان را به مصالحه گذارده است، ببینند.

ولی آیـا چنین انتظـاراتی حقیقی است و یا فشــارهای اقتصادی یکبار دیگـر «مغلوب کننـدۀ» تعمق و مسئولیت بـرای رواج ارزش های دموکراتیک و حقوق بشری خواهد بود؟

لجاجت ایران در بی اعتنایی به چندین قطعنامۀ شورای امنیت سازمان ملل و چندین اخطار بین المللی در زمینۀ جاه طلبی های اتمی اش شرایطی را بوجود آورده است که کشور بصورت فزاینده ای منزوی شده و به آهستگی به پرتگاه یک درگیری نظامی ناخواسته، می غلطد.

تا کنون کاملا مشهود می باشد که سیاست کشورهای «
۱+۵» برای رسیدن به هدف توقف برنامۀ غنی سازی ایران ناموفق بوده است. بدان سبب است که نه قول تشویق و نه تهدید به تنبیه کافی بوده، تا حاکمان فعلی در ایران را متقاعد و مجبور به تغییر روش سازد. همچنین، به نظر میرسد، بی توجهی جمهوری اسلامی به آخرین پیشنهادات و مشوقات اقتصادی گروه «۱+۵»، در شرایطی که نمایندگان دائم شورای امنیت و آلمان قادر به رسیدن به توافقات لازمه برای تصویب یک سلسله تحریم های جدید و کارساز علیه رژیم ایران نمی باشند، یک بار دیگر به مقولۀ «تلاش جهت همکاری با جمهوری اسلامی» به خاطر جلوگیری و گریز از گزینۀ «درگیری» روی آورده اند.

با توجه به این واقعیت که بیش از
۵ سال تحمل و تمایل غرب به مذاکره در مورد مسائل اتمی به این نتیجه نرسیده تا رژیم ایران را وادار به رعایت «خط قرمز» های خود نماید، آیا غرب می تواند به یک روند کاری قابل پذیرش با ایران برسد؟

تردیدی نیست که اگر کشورهای «
۱+۵» برخلاف تمام اظهارات قبلی شان، اینک با پذیرش جمهوری اسلامی اتمی مخالفتی نداشتــه باشنـد که بی شک باعث شتـــاب و فراگیــرشدن پــروژه های عظیــم اتمی در تمامی منطقۀ خاورمیانــه و بویــژه در میان همسایگان ایـران خواهد بود و در نهایت منطقـه را با خطرات بالقـوۀ بزرگتــری از آنچـه، هم اکنون هست مبـدل خواهــد ساخت. بـدیهـی است کــه در صـورت چنیــن تغییــری در مواضـع اعـلام شــدۀ قبـلی، می شـود بحــران کنــونی را در چهـارچــوب «همکــاری» حـل نمــود. بتـــازگـی در بـررسـی کـه تـوســط «موسســۀ بــررسی هــای امنیتــی اتحــادیــۀ اروپــا»
(
Institute for Security Studies of the European Union) انجام شده، توصیۀ خاصی در این زمینه ارائه شده است. ولی این فرمولی نیست که من پیشنهاد می کنم.

امروز بنظر می آید که سخن رایج در میان دیپلمات های غربی «مذاکرۀ مستقیم» (
Engagement) باشد. مفهوم روشن استنباط شده از این عنوان آن است که آمریکا، نباید بطورخاص، پافشاری بر مذاکرات مشروط را ادامه دهد و می بایست برای مذاکرات مستقیم با ایران آمادگی داشته باشد.

طرفداران این خط فکری جدید تصور از دورنمایی دارند که وقتی مذاکرۀ مستقیم برقرارشود، تمامی موارد اختلاف که منجر به تیرگی و قطع روابط میان ایران و آمریکا بمدت
۳۰ سال گذشته بوده است که در عمل بطور غیر مستقیم بر روابط ایران و اتحادیۀ اروپا نیز تاثیرگذاشته است، در طی زمان بطور مناسب حل خواهد شد.

در این زمینه، صرف نظر از اولویت های ابتدایی ایرانیان که قبل از هرچیز خواستار زندگی در جامعه ای آزاد و انسانی، با تمامی ملحقات لازمۀ آن هستند، قابل انتظار است که رژیم ایران رفتار خود را در مورد مسائلی از قبیل: جاه طلبی های اتمی، تروریسم و نهایتا، فعالیت های تهدید کننده و بی ثبات کننده در کشورهایی مانند لبنان، فلسطین، عراق، افغانستان و منطقۀ خلیج فارس تعدیل نماید.

ولی با شناخت طبیعت جمهوری اسلامی و این حقیقت که در سه دهۀ گذشته؛ «آمریکا ستیزی» پایه و بنیاد اصلی سیاست خارجی رژیم بوده است، آیا این یک انتظار حقیقی است؟ عمیقا امیدوارم که دولت بعدی آمریکا در حالی که به بررسی کاملی از این واقعیت ها می پردازد، هم چنین تلاش تازه ای را آغاز نماید تا واقعیات و مشکلات موجود را صرفا از دیدگاه مسائل دلخواه و اولویت های خود ارزیابی نکند و روحیه و طرز برخورد حاکمیت اسلامی را در برخورد با مسائل خاص ایرانیان نیز مد نظر و مورد محاسبه قرار دهد.

از دیدگاه من که مصرا برعلیه هرگونه عملیات نظامی برعلیه کشورم میباشم، برای آنکه دیپلوماسی موفق شود، باید برای دستیابی به هر هدفی تمامی نکات بهمراه موانع، محتاطانه و بالاتر از همه درک کامل مورد ارزیابی دقیق واقع شوند. علاوه بر اینها، بدور از احتیاط و منطق است، اگر غرب مداوم خود را در شرایطی قرار دهد، تا مجبور به تکرار و تعویض خطوط قرمز خود باشد.

همچنین، باید قویا به این واقعیت مطلق که حساب این رژیم از ملت ایران جدا می باشد، نیز بطور اساسی و با بیشترین درجۀ اهمیت، بدان پرداخت. چون بزرگترین نقطه ضعف جمهوری اسلامی عمیق تر شدن دائمی شکاف میان حکومت و مردم می باشد که روزانه تاثیر خود را بر بدنۀ سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعۀ کشورمان می گذارد.

بر اساس این واقعیات، بدون خلاقیت یک سیاست موثر جدید با پشتیبانی تلاش های دیپلماتیک جدی و محکم که در برگیرندۀ قوی ترین نقش برای اکثریت قاطع ایرانیانی که مخالف با دیدگاه ها و ارزش های حاکمین کنونی هستند، هیچ چیز تغییر نخواهد یافت. در شرایطی که تجویز یک سیاست «همکاری» که در اصل «همپایه با تسلیم» از نظر رژیم معنی خواهد شد، باید این واقعیت را نیز همواره مد نظر داشت که هزینۀ هرنوع درگیری نیز نهایتا در دراز مدت افزایش خواهد یافت. تنها سیاست معنی دار و متناسب آن خواهد بود که ملت ایران را متعهد به نجات ایران و دعوت به عهده داری نقش موثر و تعیین کننده در این سیاست جدید که تضمین کنندۀ حفظ تمامیت ارضی، آزادی انتخاب و تجلی دموکراسی باضافۀ احترام به حقوق فردی است، نمود.

پیوند به تارنمای ملوکانه پادشاه فرزانه ایران اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوی

_________

نگاشته شده در تاریخ هفدهم آذر دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهي

هیچ نظری موجود نیست: