۱۳۸۷ خرداد ۱۷, جمعه

سخنی از عمق وجود این حقیر با معبود ایران رضا شاه دوم پهلوی

این سطرهای خسته و این تپیدن مداوم قلبم و این چشم های ملتهب و منتظر، همگی تقدیم به خاک پای نگاری هستند که ایمان دارم روزی از راه خواهد رسید.

پادشاه بزرگ، ای یگانه معبود، ای وجود مملو از عظمت و ای ذات بی پایان!

جان بی ارزش این حقیر قربان آن گوشه چشم تان شود، کی؟ پس کی می آیید تا بهار گمشده در دیار یخ بسته مان باز چتر شکوفه هایش را بر بام زخم خورده این شهر بگستراند؟

اعلاحضرت رضا! ای دلبر دلارای دل از عاشقان بُرده!

ما را جز حسرت بازگشت تان و جز انتظار لحظه به لحظه طلوع مشرقی چشمان تان و جز تکرار مکرر نام بلندتان، هیچ امیدی به آینده نیست.

هنگامی که شما ای فره ایزدی و ای مالک بی رقاب دل های اهورایی و ای وارث اریکه سر افراز شاهنشاهی قدم بر این چشم های خیس از انتظار گذارید و از سرکرامت بی کرانه وجود لبالب از بزرگی تان این جان نثاران خطا پیشه را ببخشایید و بازگردید، دنیای تاریک مان نور باران خواهد شد. بر آفاق ظلمانی این سرزمین، خورشید بی انکار حقیقت فروزان و بر تارک این مُلک کهن، نیک بختی جاودان خواهد شد.

در پیشگاه شکفتن طلعت حضورت ای بزرگ مرد، هیبت پوشالی دیو نفرینی سرزمینم می شکند و فرو می ریزد.

قربان تان گردم. فدای تان شَوم. هستی ام، وجودم، تار و پودم، بنیانم، دین و ایمانم بلاگردان تان شود. عمرم، زنده گی ام، هرچه دارم و ندارم به قربان خاک پای تان باد.

پادشاه خوبان، شهریار غربت نشین، ای ناز نگاه تان سرچشمه آفرینش، ای لطف وجودتان الهام بخش هستی، جان بر لب آمد، چه قدر انتظار...؟چه قدر فرو دادن بغض تنهایی در زیر بار محنت و در حسرت آمدن نازنینی که تقدیرمان در گرو گردش چشمان لبریز از مهر "او"ست؟ چه قدر؟

خدا در عهد ازل به نام شما سجده کرد و ملایک مقرب درگاهش بی اذن لبخند پر ابهت شما پلک نمی زنند و ما بندگان حقیر دربار پر افتخارتان، جز نام بزرگ شما ای سلاله خاندان جلیل سلطنت پهلوی و ای جلوه لایزال شکوه خداوندی، در گوشه گوشه ذهن مان هرگز اندیشه یی نداریم.

خلایق بر قداست آن وجود ذی جودتان٬ سر کرنش فرو آورده اند. ای فراتر از باور! خدایان را با آنهمه خداوندی شان، تاب توصیف یک قطره از وسعت دریای مواج آن چشمان بی نهایت شما نیست.

جان جانان، ای برتر از برترین، پادشاه ایران اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی به میهن تان زودتر بیایید.

عاشقان تان در تلخی این فراق سی ساله پژمرده و اندوهگین اند. بازآیید. ای چشم و چراغ آفتاب، ای خرم از طراوت وجودتان سر تا سر کائنات.
________

نگاشته شده در تاریخ شانزدهم خرداد دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی

هیچ نظری موجود نیست: