۱۳۸۷ خرداد ۱۴, سه‌شنبه

بختک سیاهی که هنوز پایان نیافته است- به بهانه سالمرگ خمینی

فردا چهاردهم خرداد ماه برابر با به دیار عدم پیوستن دیو خونخواری است که چون صاعقه یی ویرانگر بر آسمان شفاف و لبریز از نور ایران ظاهر شد و با تصرف به تاریخ پرشکوه ایران و بهره از نیرنگ و رذالت ذاتی خود، ده سال سیاه بر ملک کیانی ایران، نابخردانه حکمرانی کرد و بالاخره پس از آنکه دیگر با سیاست ها و خیانت ها و جنایت هایش ایران را به ورطه نابودی مطلق کشانده بود، دست اجل گریبان او را گرفت تا ملت مظلوم ایران با میراث شوم وی و جانشینان پست تر از او تنها بمانند.

نوزده سال پیش چهاردهم خرداد، روح الله خمینی مزدور و ریزه خوار بیگانه و رهبر مجعول ایران بر اثر بیماری نامشخصی- که بعضن آن را سرطان می نامند- کارنامه سیاه نود و یک ساله عمرش پایان گرفت و دست از زندگی کشید تا ایران غرق شده در غبار اندوه و خاکستر شده از جنگ بی ارزش هشت ساله- که شعله هایش به دستان پلید خمینی افروخته شده بودند- با مرگ این دژخیم، سایه سیاه و تباه کننده شخص و اشخاص دیگری را تحمل کند. در مورد پیشینه روح الله خمینی هندی زاده، بهمن ماه سال گذشته و در همین وبلاگ مختصری گفته شده و در این مقاله، مقصود پرداختن به تاریخچه زندگی وی و تبارنامه اش نیست بلکه به بهانه سالمرگ روح الله خمینی، مروری بر دستاوردهای شوم او برای کهن میهن عزیزمان خواهیم داشت.

صرف نظر از تصمیم قدرت های جهان برای عبور از سیستم شاهنشاهی ایران( که ادامه آن موجب بدل شدن کشور ما به یکی ازقطب های سیاست جهان می شد و برگرداندن حکومت ایران به نظام جمهوری با شیوه مذبوحانه سو استفاده از حماقت توده های عامی و ناراحت جامعه جهت سوار شدن بر سرمایه طبیعی ایران و نیروهای انسانی اش که همین موضوع خود بسیار مفصل بوده و نیازمند ارایه مدارک و اسنادی است که پیشتر اشاره شده و پس از این نیز - عمری باقی باشد- به طور کامل در همین وب نگاشته خواهد شد) مایلم به عامل مهم دیگری که یک پیرمرد فاقد درایت سیاسی، جاهل، روان رنجور و عاری از شرافت و شعور را بر سر مملکت مان آوار کرد بپردازم. همه می دانیم که شوربختانه رفاه و سیر تندروی گشودن دروازه های تمدن جهانی در زمان آریامهر فقید ایران پدر، موجب افسار گسیختگی عده بسیاری از ملت و دلزدگی آنان از شرایط آرام، باثبات و مطبوع حاکم شده و نوعی مخالفت بیمارگونه را در بعضی پدید آورده بود.

شتاب عمودی پیشرفت در زمینه های اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، علمی، بهداشتی و...بی شک عده یی از ناآگاهان اجتماع را دچار این تصور کرده بود که در سیر تکاملی چنین پیشرفت هایی نقش چندانی نصیب آنها نیست و همین تصور اشتباه، آنان را به ثمرات خوشایندی که در سایه این ارتقاء عایدشان- و عاید تمام ملت – می شد بی اعتنا کرده بود.

متاسفانه سرآغاز مشکل همینجا بود. لازم است ذکر شود که پادشاه بزرگ و هماره برقرار ایران جانشین آریامهر، رضاشاه دوم پهلوی نیز در مجموعه مدون "گدشته و آینده" که حاصل گفتگوی آن حضرت، با احمد احرار است به همین مساله اشاره فرموده اند. از سوی دیگر، بودند افرادی که سال ها تعفن خرافه ها بر مغزشان رسوب کرده و هر قدم مثبتی را که حکومت سرافراز شاهنشاهی پهلوی در راستای آرامش و آسایش ملت برمی داشت مغایر با رسوم و سنن پوچ و باطل خود دیده و سر به مخالفت و آشوب برمی داشتند.

باید بپذیریم که ما ایرانیان در کنار فضایل و خصایل نیک مان مشکل بزرگی داریم که گهگاه از بی نظمی و کراهت لذت می بریم و حس تنوع طلبی مفرط (که در برخی وجود دارد)باعث می شود، اندیشه نکنند که "چه" را بر جای "که" می نشانند. همین مشکل و باور بیمارگونه بعضی افراد، موجب یک آشوب خیابانی و جابه جایی حکومتی مترقی، مرفه و عزتمند(سلطنت پهلوی)با یک سیستم دیکتاتوری(جمهوری مستبد اسلامی) به سرکردگی خمینی شد. بسیاری از شرکت کنندگان در انقلاب پنجاه و هفت، خیلی زود متوجه خطای بزرگ خود شده و با آغاز جنگ –که سر انگشت فتنه گر خمینی لعین، نخستین جرقه آن را زد- تعداد بیشتری از کرده خود پشیمان شدند.

چند ماهی از حمله عراق به تمامیت ارضی میهن مان می گذشت که پدر نازنین ایران اعلاحضرت فقید محمدرضا شاه ما را ترک گفتند و ارتش ایران- که با اعدام بزرگ ترین و میهن پرست ترین امرایش توسط خمینی، ناقص و ناکارآمد شده بود - به سختی و با چنگ و دندان ایران را روی پا نگاه داشت و البته با به خاک و خون کشیده شدن جوانان بیشمار ایرانی سرانجام جنگ هشت ساله بی هیچ منفعتی برای دو طرف و با پایانی مساوی ختم شد.

خمینی در ابتدای جنگ می گفت اگر بیست سال دیگر هم طول بکشد ما ایستاده ایم اما تنها هشت سال کافی بود تا دریابد سیاست و امور نظامی، قبایی است که بر تن نحیف و نادان او بس گشاد و مضحک می نماید و در نتیجه جام زهر را- البته خیلی دیر- نوشید و پای قطع نامه را امضا کرد تا پرونده جنگی -که فراتر از یک میلیون تن از عزیزان این ملت را به زیر خاک فرستاده بود- بدینسان بسته شود.

در ظرف چهار ماه بیماری عجیب و بدون درمانی بر جسم این کفتار پیر مستولی شد و بر اساس آنچه خود منابع حکومتی اعلام کردند در ساعات اولیه سحرگاه چهاردهم خرداد سال شصت و هشت و دقیقن یک روز پیش از سالروز پانزدهم خرداد که یادآور حدود بیست و شش سال پیش و رسوایی به راه انداختن خمینی در مدرسه فیضیه بود، نفس آخر را کشید اما تقریبن همه می دانستیم این پایان بازی نیست و تا زمانی که جمهوری ضدملی اسلامی بر دوش ما مسلط است تغییر چندانی در وضعیت نابه سامان کشورمان پدید نخواهد آمد. روند تابوسازی و بت تراشی رژیم حاکم، هنگام مرگ این پیرمرد مکار و حیوان صفت، بیش از هر زمانی خود را نشان داد و با اهرم ناشیانه تبلیغاتی و مرثیه و غزل گفتن در مدح!! او کوشیدند موجودی را که خاک از پذیرفتنش شرمنده است در چشم بی خردان، کنار انبیا و پیامبران جایش دهند و هم تراز امامان کنند!!

باوری که بعضی بدان معتقدند محاسبه ماده تاریخ فوت اشخاص است. بدین معنا که تاریخ مرگ شخصی را (البته قمری)بر طبق حروف ابجد محاسبه کنند و جمله یی را بیابند که گواه بر حالت او در جهان باقی باشد. قصد این نیست که بر سر حقانیت یا عدم حقانیت چنین اعتقادی بحث شود اما از آنجا که شوربختانه طرفداران روح الله خمینی مشتی نادان و بی سواد بیشتر نبودند، سران حکومت الله تصمیم گرفتند به دروغ جمله یی را از بطن تاریخ به گور واصل شدن این به اصطلاح امام!! بیرون آورند که دال بر آرامیدن یک آدمکش حرفه یی، در سایه درختان بهشتی باشد و ضمن تحمیق هرچه تمام تر امت ناکام شان، برگ برنده یی پوشالی برای ده سال دیکتاتوری بنیانگذار رژیم حاکم دست و پا کنند و جالب اینجاست که یکی از اندیشمندان معاصر آقای مهدی شمشیری با صرف زمانی کوتاه ماده تاریخ واقعی مرگ خمینی رابه مدد اعداد و ارقام پیدا نمود(ضمن اینکه به شخصه حروف و اعداد را دوباره چک کردم و دریافتم ایشان درست حساب کرده است).

ماده تاریخ واقعی مرگ روح الله خمینی چنین است: "هوالخمینی به درک واصل شد". از شیادی رسانه های وابسته حکومتی که بگذریم مرگ خمینی بازتابی کاملن متفاوت در رسانه های مستقل جهانی داشت. درحالی که تلویزیون سیمای اسلامی در منتهای ممکن داشت شیون و ناله سر می داد، خبر مرگ این شخص-که حدود ده سال پیش تیتر جنجالی رسانه ها بود- به شکلی رسمی، کوتاه، گذرا و سرسری پخش شد و البته ایرانیان آزاده و در تبعید نیز جشنی به همین مناسبت در شهر لس آنجلس برگزار کردند: جشن پایان گرفتن مردی که از دم تیغ ستمکارش پیر و جوان و کودک در امان نمانده بودند.

این جشن به خاطر بسته شدن دفتر عمر کسی بود که با تاریخ مملکتی کهن و با سرنوشت ملتی بزرگ، بازی تلخی کرده بود. فردی که باسو استفاده از نام دین، میهنی را به نابودی کشانده بود. در این مراسم ذات مبارک شهریار غربت نشین ایران اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی و همسر ایشان ملکه والاحضرت یاسمین اعتماد امینی پهلوی نیز اجلاس جلوس کردند. ذات مبارک پادشاه روی صحنه و در میان خیل مشتاقی که دمی از ابراز احساسات فارق نبود، لب به سخن گشوده و فرمودند که ما امروز شاد نیستیم زیرا خمینی به تمام آرزوهایش رسیده است. به راستی زمان کوتاهی لازم بود تا به ایرانیان کم تجربه، حقانیت فرمایش ملوکانه اثبات شود.

علی خامنه یی، با وجود داشتن شقاوتی همچون سَلفش خمینی و توانایی منحصری که در تخریب هرچه تمام تر ایران داشت بر عرصه قدرت ظاهر شد و گروهک سپاه- که حالا دست قدرتمند رژیم برای جولان دادن و ایجاد خفقان بود- پشت سر خامنه یی قرار گرفت و دیگر بر همگان روشن شد این قلب حکومت الله است که باید از تپش باز ایستد و این روح جهل، ترس و خرافه پرستی است که باید گردن زده شود تا به مدد غیرت و ایران پرستی بتوانیم این حکومت فاسد را ریشه کن کنیم.

حالا امروز دیگر، آن باقی ماندگان جنون پنجاه و هفت و آن فریب خورد گان سرخورده دریافته اند: یگانه راه نجات میهن ما بازسازی همان ساختاری است که تنها در آن چهارچوب خواهیم توانست ایران سربلندی داشته باشیم و آن ساختار، بازگردانی آیین فرازمند پادشاهی در سایه فره ایزدی اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی است.

آن دلدار دلیری که در تمام این سال های ماتم زده و سیاه، نام و کلام و ابهت وجود ایشان همواره حس غرور و آرامش به ما داده است و حس امیدی تازه که روزی نه چندان دور، دفتر نظام نامشروعی که روح الله خمینی پایه و بنایش را ریخت بسته خواهد شد و چنانچه خودش به قعر دوزخ سقوط کرد، جمهوری دین آلوده یی را که کابوس ملت مان کرد هم روزی به زباله دانی تاریخ رهسپار خواهد شد.

یادگارهای شومی که خمینی برای مردم بخت برگشته ایران به جا گذاشته گرچه قابل شمارش نیستند اما گوشه هایی در زیر خلاصه وار ذکر شده اند:

1-جنگ خان و مان سوز هشت ساله ایران با عراق و از دست رفتن نیروهای انسانی، منابع طبیعی و خسارات مادی غیرقابل ارزیابی.

2-خدشه دار شدن حیثیت بین المللی ایران عزیز با عناوینی مانند تروریست وخرابکار.

3-تورم سرسام آور و متعاقب آن بالا رفتن آمار خودکشی، فساد، دزدی و...

4-پایین آمدن وخیم سطح علمی مدارس و دانشگاه های ایران در قیاس با پیش از انقلاب پنجاه و هفت.

5-بی ارزش شدن پول کشورمان به شکلی که حتا بهای پول رایج مفلوک ترین کشورها بیش از ایران است.

6-افزایش فزاینده تعداد بی خان و مانی همراه با رشد غیر عادی و نامعقول جمعیت.

7-بیزاری فزاینده ملت نسبت به دین و مذهب و دیدگاه منفی و غیرقابل جبران آحاد مردم در مورد اسلام و پیرامونش.

...

با آرزوی روز بزرگی که در پای شهریارمان اعلاحضرت رضا سجده زنیم و طلب بخشش کنیم و دانسته بگوییم شرمساریم از اینکه دیوانه ی رذل و تردامنی را بر اریکه قدرت نشاندیم و شرمنده ایم که موجبات غربت چندین ساله را برای خاندان بزرگی پدید آوردیم که ذره ذره وجودمان از آنها و متعلق به آنهاست.

________
نگاشته شده در تاریخ سیزدهم خرداد دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی

هیچ نظری موجود نیست: