۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۷, یکشنبه

چند گام تا عبور از رژيم اسلامي؟ (نوشتار شماره سوم)

" دو شماره قبلي اين نوشتار، به دسته بندي مخالفان رژيم اسلامي و نحوه مبارزات آنان همچنين عللي كه تاكنون مانع از چيرگي آزاديخواهان بر رژيم اسلامي شده اند اشاره داشته و اكنون مطلب را ادامه مي دهيم"

اين مساله به واقع يكي از اصلي ترين علل عدم اقبال يابي در خلال ساليان گذشته بوده است. در صورتي كه بتوان با دو روش ارسال به هنگام پيام ها و در جريان قرار دادن هم ميهنان درون مرز نسبت به فرايندهاي مبارزه و سپس با بخشش اطميناني پشتوانه دار و محكم، آنان را به شركتي هماهنگ در عرصه هاي مختلف مبارزه دعوت نمود ما خواهيم توانست بخشي عظيم از نيروي داخل را به جنبشي هماهنگ و حساب شده بدل سازيم و همين ضرباهنگ و هارموني به وجود آمده در ميان فعالين درون و برون مرز مي تواند تضميني معتبر براي پيشبرد اهداف آزاديخواهانه باشد.

مورد دومي كه به عنوان يكي از علل ضعف و ناكارآمدي اپوزيسيون عنوان گرديد، عدم اتحاد براي شكل دادن و به عينيت رساندن هدف مشترك است. شايد به جرات بتوان گفت اهرم اتحاد از حياتي ترين شاخص هاي دست يابي به نقطه نهايي است. امري كه شوربختانه ساليان سال مورد كم توجهي و بعضن بي توجهي محض واقع شده و البته مي تواند كليد طلايي پيروزي نيز باشد. نخستين گامي كه براي شكل گرفتن اتحاد بايد برداشته شود يافتن هدف غايي و نهايي است و سپس ايمان و باور بر آن و ارزيابي جوانب امر مي باشد. لازم است ابتدا بنگريم كه اين هدف چه اندازه باارزش است و تحقق آن چه فوايد و عدم تحقق اش چه مضرات و زيان هايي به همراه خواهد داشت. آنگاه كه هدف در برابر نظر ما نمايان و متجلي گشت مي توانيم تصور كنيم چه بها و قيمتي را حاضر هستيم تا به پاي اين هدف بذل كنيم. مي توانيم بيانديشيم كه ميزان قدر و ارزش اين هدف چه اندازه است و ما تا كجا و كدام نقطه مي توانيم و قادريم براي آن بجنگيم و اگر مطالب ديگري در كنار اين هدف وجود دارند كه براي ما مهم و شايان توجه مي باشند آيا چه ميزان قدرت داريم تا حاشيه ها را فداي اصل كنيم. هنگامي كه به نتيجه يي محكم و تغييرناپذير راه يافتيم بهتر خواهيم توانست به مرز شفاف و روشني به نام اتحاد نزديك شويم. اتحاد تنها زماني خود را به رخ خواهد كشيد و به ما نويد برداشتن گام هايي بلند به سوي آزادي خواهد داد كه بدانيم چه چيز را اصل و چه چيز را حاشيه مي دانيم. اينكه با خود و گوهر دروني خود به صورتي كنار بياييم كه بدانيم در كدام جاده حركت مي كنيم و مقصد ما كدام است.

اگرچه سومين علتي كه به عنوان بخشي از ناكامي مخالفين در طي سه دهه گذشته از آن ياد شد ارتباطي عميق و ناگسستني با مورد دوم دارد اما اگر به شرح آن نيز كمي پرداخته شود مي تواند زواياي مبهم مورد پيشين(عدم اتحاد) را باز تر و روشن تر بسازد. بي ترديد هيچ قيامي در طي تاريخ، بدون رهبري و توام با فقدان مركزيت و به شكل پراكنده موفقيتي كسب ننموده است. اصلي كه هرگز نبايد از آن غفلت كرد واقعيتي به نام رهبري است. رهبري كه بتواند جنبشي ملي را هدايت نمايد و اتفاقن نقشي مهم نيز در هماهنگ سازي نيروها ايفا كند. در پست هاي پيشين تلاش نگارنده اين بود تا ويژگي ها و كيفيت هاي رهبري لايق مبارزه ملي ايرانيان تعريف شود و اكنون مجالي براي تكرار مكررات نيست اما آنچه كه به پاره يي افراد اجازه نمي دهد تا لايق ترين و شايسته ترين شخصيت را بيابند، ببينند، بپذيرند و باور كنند بيشتر "من پرستي" و "من گرايي" است تا برخي مسايل حاشيه يي ديگر.

ما تا زماني كه از درون خود به خود نگاه كنيم هرگز و هيچگاه نخواهيم توانست تا آرمان هايي بزرگ داشته باشيم. وقتي فقط "من" وجود دارد و جز من و من و من چيز ديگري ديده نمي شود و ما در درياي "من" خود غوطه ور هستيم بديهي است كه جز همان من معروف كسي را نمي توانيم درك و باور كنيم. حتا اگر در ضمير ناخودآگاه به شايستگي و كفايت قابل ملاحظه فرد ديگري واقف باشيم باز هم پرده خود پرستي و خود دوستي ميان ما و حقيقت حايل خواهد شد. به قول خواجه: "تو خود حجاب خودي حافظ از ميان برخيز".

اگرهم مُصِر باشيم تا برتري ها و شايسته گي هاي(حال خيالي و واهي يا تا اندازه يي واقعي) شخص خود را عيان كنيم و بكوشيم تا هسته اصلي و بالاترين جايگاه را به خويش متعلق سازيم از آنجا كه هر شخصي به ميزان بودن خود مي تواند خود را از همگان برتر، مهم تر و جدي تر ببيند در نتيجه كثرت "من" ها و قرار گرفتن شان رو به روي هم، ما را از درون تخريب خواهد كرد و خود ميان بيني به ما مجالي نخواهد داد تا آنچه را كه ديدني است به وضوح ببينيم و آنچه كه بايد ببينيم باور كنيم. بزرگ ترين مصيبتي كه مي تواند سراغ ملتي را بگيرد غرور نابه جا و بي منطق در شرايطي است كه همه چيز در حال نابودي و فنا مي باشد. زماني كه جنگ بر كشوري آوار مي شود مردم مي كوشند به يكديگر نزديك شوند و دردهاي مشترك را بيابند و تمام تلاش خود را مصروف كنند تا درد ديگري را التيام بخشند. در اينطور مواقع "من" و "من پرستي" چندان ديده نمي شود و فردگرايي مخرب و بنيان سوز، جاي خود را به ديگر دوستي و حمايت متقابل خواهد داد. شايد تنها ثمر مثبت يك جنگ همين باشد. اين يك تجربه تاريخي و جهان شمول است كه تقريبن دربرگيرنده تمام ملت ها و در طي اعصار مي باشد.

اكنون بعضي از مدعيان مبارزه از اين مهم بي خبرند كه ميهن ما ايران فراتر از يك جنگ، قحطي، مصيبت و بدبختي گرفتار قومي ناخوانده و مجنون گشته كه ايران عزيز ما را به گروگان گرفته اند تا اميال پليد خود را به مرور زمان پياده سازند و اكنون كه دست دست كردن و كوتاهي ما ايران را به لبه انحطاط رسانده است هنوز عده يي هستند كه بيماري خودبيني را در خود حفظ كرده و آن اندازه در خود دوستي بي مثال شان غرق شده اند كه نمي توانند واقعيت را ببينند و با آن كنار بيايند.

ادامه دارد

___________

نگاشته شده در تاریخ سي و يكم ارديبهشت دو هزار و پانصد و شصت و هشت شاهنشاهي

هیچ نظری موجود نیست: