۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۸, جمعه

مروري بر نامه بروجردي به محضر رضا شاه دوم - استمدادخواهي يك آيت الله

هنگامي كه فردي از محضر بزرگان استمداد طلب كند و به التماس افتد اگرچه نشانه استيصال مي باشد اما چندان عجيب و شگفت انگيز نيست. اما وقتي كسي ناگزير شود تا به دامان مرد بلند مرتبه يي درافتد كه افكار، بينش و روش ايشان چندان مقارن و همسو نبوده و متعلق به دو حيطه شعوري كاملن متفاوت مي باشند، درعين شگفت آور بودن تكان دهنده نيز هست.

آيت الله كاظميني بروجردي مردي كه ساليان سال از عمر خويش را به مطالعات و تحقيقات اسلامي پرداخته و در زمينه خود خبره محسوب مي شود در طي نامه يي به پيشگاه شاهنشاه ايران اعلاحضرت رضاشاه دوم از خدمت ايشان كمك طلبيد و به حضورشان التجا برد تا شايد شميمي از نسيم مهر همايوني احوال وي را دگرگون سازد.

آقاي بروجردي كه در سنين مياني عمرش به واسطه شكنجه هاي وارده بيش از حد رنجور و بيمار به نظر مي رسد در يكي از دشوارترين سال هاي زندگي اش در محبس مدعيان دين و به عنوان چهره شاخص مذهبي و اسلامي، به حضور پادشاه ايران تقاضاي ياري عرضه نموده است.

اگر بخواهيم نه فقط به نامه بروجردي كه به كليت مطلب نگاهي جامع تر داشته باشيم يكي از عوامل مهمي كه موجبات اين وضعيت اسف بار را فراهم كرد، تمايلات مقلدانه مذهبي و به طور كلي خرافه پرستي توام با واپسگرايي موجود در بطن جامعه ايران بود. اين جهل نه محصول يك بينش اصيل كه حقنه افكار اعرابي بود كه در طي تاريخ بر ما مسلط شدند و با روي كار آمدن سلسله منحوس صفويه و ترويج بي منطق شيعه گري، سبب تجمع آيت الله ها و در طي زمان مشكلات ديگري شدند كه امروز كار را بدينجا كشانيده است. بي تعارف بروجردي و بروجردي ها نيز بخشي از همين گردونه هستند. بي آنكه بخواهيم احساسي و لحظه يي به ماجرا نگاه كنيم و بدون آنكه سياست و مصلحت را لحاظ كنيم امثال وي نيز ساليان سال اضمحلال فكري را در خود تقويت نمودند تا به جايي برسند كه خود را "صاحب نظر" خطاب كنند و بر اساس خودخوانده صاحب نظر شدن شان ديگري و ديگران را به تقليد و تبعيت از خود وادار سازند.

اگر نگاهي اجمالي و كوتاه بر اين نامه بياندازيم تنها مسئلت داشتن درخواستي را براي كمك رساني و رفع نياز خواهيم ديد اما هنگامي كه بر مطلب نگر عميق تري اندازيم، دنيايي ماجرا در بطن آن خفته است.

يك آيت الله كه به هر رو متعلق به قشري است كه شنيع ترين جفا و پست فطرتي را در حق پدر فقيد و آريامهر اعلاحضرت رضا پهلوي(محمدرضاشاه) مرتكب گرديدند، حالا نمونه يي از همين قشر دست به دامان فرزند برومند همان پادشاه گرديده است. يك عمامه دار كه به ظاهر از قماش همان دشمنان كينه ورز و لجوج شاهنشاه فقيد پهلوي مي باشد اكنون در نامه يي سراسر مويه و ضجه، قلم و انديشه خويش را به زير پاي پادشاه كنوني ايران فرش مي كند و از محضر معظم له استدعا مي نمايد كه به قول خودش اين منادي استقلال و آزادي را ياري فرمايند. آقاي بروجردي با صراحت خود را به محضر رضاشاه دوم يك منادي استقلال و آزادي معرفي مي كند. همين نكته خود گوياي همه چيز است. "آزادي" واژه يي است كه به جد با روح و بن مايه تقليد و تعصب در تضاد است و يك آيت الله كه خود را مرجع تقليد مي داند در شرايطي قرار گرفته كه خودش را منادي يا ندا دهنده "آزادي" مي نامد. بحث بر سر لزومن واقعي بودن يا نبودن اين عنوان نيست كه مطلب مهم، كشنده و مهلك بودن مافوق تصور حكومت آيت الله ها مي باشد كه فرياد وااسفاي خودشان را نيز برآورده و كار را به جايي رسانده كه بنا بر مثل معروف، غسال نيز به حال اين جنازه گريه مي كند...

شدت تكان دهنده بودن اين ماجرا براي آنهايي كه كمترين تعلقي به نظام فاسد ولايت فقيه داشته باشند شايد به راحتي قابل توصيف نباشد. امروز يك آيت الله، يك عمامه دار، يك مرجع تقليد به نام و يك روحاني از بي رنگ شدن حناي مذهبي صحبت مي كند و از تماميت قساوت حكام ديكتاتور و شكنجه هاي هولناكي كه بر جسم او وارد آمده است فرياد بر مي كشد. امروز يك آيت الله مقابل ايدئولوژي حكومت آيت الله ها ايستاده و در نامه يي به محضر شاهنشاه ايران رضاشاه دوم پهلوي حكومت ديني را خيانت به خدا و قطع ريشه ديانت توصيف مي كند.

اين شخص متعلق به همين سلك است. از نهاد و درون همان حوضه هاي علميه بيرون كشيده شده و شدت قباحت رژيم مذهبي آن اندازه بوده كه نتوانسته است كسي از تبار خود را نگاه دارد و لااقل تحمل نمايد و شدت فشارهاي روحي و رواني را به حدي رسانده كه فرد مورد اشاره در پيشگاه وارث كيان پادشاهي - بنا به عنواني كه بروجردي به ايشان داده است "يادگار دوران خوش ايران زمين"- منتهاي نارضايتي اش را از حكومت مدعيان دين ابراز نموده و به معناي بهتر شالوده و تار و پود اين حكومت را از هم مي گُسلد. كاظميني بروجردي در كنار حسين خميني، حسنعلي منتظري، اميرفرشاد ابراهيمي، فاطمه صادقي، محسن سازگارا، اكبر گنجي و... نمادهايي از قهر، خشم و انزجار دروني اين رژيم مي باشند. اين اشخاص كه بالجمله چهره هايي شاخص و معروف نيز هستند سمبل هايي از عصيان دروني و نهادي اين سيستم مي باشند. تصاويري عينيت و جسميت يافته از به انتها رسيدن و شكست خوردن آرماني كه روح الله خميني آنها را تبيين و ستايش مي نمود. اينان مظاهر زنده و حاضر بسته شدن دفتر نظام هاي مذهبي مي باشند. افرادي كه از داخل اين حاكميت برآمده اند و زماني بخشي از اين پيكره را تشكيل مي دادند.

قصه حكومت خدا بر زمين و افسانه ولايت فقيه امروز واپسين صفحه هاي خود را طي مي كند. اين كتاب شوم رو به پايان است و فانوس آن در حال زوال يافتن مي باشد. وقتي شخصي كه خود را آيت خدا مي نامد، از فرط تعب دست به دامان وارث اريكه شاهنشاهي و نماد اصيل ايران گردد و از حضور ايشان تقاضاي ياري نمايد خود به معناي يك تير خلاص به جسم نيمه جان حكومت الله است. حكومتي كه از همان ابتدا به زور سرنيزه خود را پايدار نگاه داشته بود امروز حتا در نزد يك آيت الله اعتبار و ارزشي ندارد. اين داستان سي ساله خاتمه يافته چرا كه مرگ آن در درون رخ داده است:

چون نيك نظر كرد پر خويش در آن ديد

گفتا ز كه ناليم از ماست كه برماست.

در پايان متن كامل نامه سيد حسين كاظميني بروجردي به پيشگاه نماد فره ايزدي اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوي قرار داده شده است تا بهتر قضاوت شود:

خدمت شاهزاده گرامی، رضا پهلوی
یادگار دوران خوش ایران زمین
درود بر شما كه هرگز به خدا خیانت نكردید و با تیشه حكومت، ریشه دیانت را قطع ننمودید.
سلام بر پدر فقیدتان كه یك اسلام خواه بی ادعا بود و یكی از بركات نظامش، اعتبارات گسترده دینی و علائق بی وقفه و عمیق مردمی به معنویات و الهیات بود.
اینجانب كه به خاطر اعتراض به لوث مذهب درآمیخته به سیاست، مورد حملات وسیع مدعیان روحانیت و جمهوریت قرار گرفته‌ام و در این راستا چندین سال است كه طعم تلخ شكنجه‌های اسلامی را چشیده‌ام و با آثار وخیم آن به استقبال مرگ می‌روم، شاهد رنجوری خاك مقدس وطن از وفور فقر و كثرت خشونت و تمامیت قساوت حكام دیكتاتور می‌باشم.
به راستی ملتی كه مالكان واقعی و حقیقی بزرگترین مخازن طبیعی جهان و صاحبان بالاترین ثروت زیرزمینی دنیا هستند و به طور روزانه ناظر بر اكتشافات جدید و عظیمی از منابع خداداده می باشند، چگونه از نداری ها و بی‌عدالتی‌ها و نیاز‌های همه جانبه خود، همچون مار‌گزیده بر خویش می‌پیچند و می‌نالند؟ رعیتی كه در روزگاری نه‌ چندان دور، الگوی خداپرستان و اسلام خواهان عالم بودند، اكنون حنای فكر و فرهنگ مذهبی، دیگر برایشان رنگی ندارد و به استحاله تمام عیار اعتقادی دچار شده اند و رژیم ولایت مطلقه فقیه با پوشش های كاذب خبری و سانسور‌های جامع رسانه‌ای، سعی در اخفای این دو مسأله اساسی ملی و مذهبی یعنی فاجعه مادی و فلاكت معنوی دارد و مزورانه با ترتیب دادن اجلاس‌ها و كنفرانس‌های مضحك و دست‌چین شده و هدفدار در داخل و خارج و نیز با حراج منافع كشور و خرج های كمرشكن از بیت المال برای جذب اهرم های خود‌فروش و پول پرست، اراده به قبض آبرو كرده است و آهنگ سلطه‌جویی برممالك منطقه را دارد و هزینه گزاف چنین اهداف اهریمنانه ای را آحاد مظلوم و محروم و تحت ستم استبداد نعلین می‌دهند و این آفریدگار مهربان و با‌ گذشت می باشد كه به خاطر انتساب ناجوانمردانه اعمال استعمارگران مذهبی به او، در جایگاه اتهام و اعتراض قرار گرفته است.
لهذا از شما می‌خواهم تا از تمامی استعداد و استغنای خود بهره جوئید و این منادی آزادی و استقلال را یاری نموده و طنین فریاد‌های این زندانی تبعیدی شوید كه تاریخ معاصر ایران زمین در تب تبعیض ها و ستم ها می سوزد و منجیان زخم خورده و دردآشنایش را صدا می‌زند و هرگونه بی‌توجهی به آرمان عدالت و صلح، سبب ازدیاد عمر وطن‌فروشان ضد بشر می‌شود و خنثی سازی بوق های گوش خراش استثمار جویان مذهبی ایجاب می كند تا به اعتلای شعائر و ادبیات حقیر، پژواك بین المللی دهید و نهادهای حقوقی و انسانی و قانونی جهان را به حمایت اینجانب دعوت نمایید كه هدف و راه من، تضعیف و توقف سریع حكام مستبد ایران است.
با سپاس و احترام ، سید حسین كاظمینی بروجردی

________

نگاشته شده در تاریخ بيستم ارديبهشت دو هزار و پانصد و شصت و هشت شاهنشاهي

هیچ نظری موجود نیست: