۱۳۸۸ فروردین ۱۲, چهارشنبه

چرا اهريمنان به خانه آمدند؟- به بهانه سالروز رفراندوم كذايي 12 فروردين

واقعيتي كه همه بدان واقف مي باشند – حتا آنها كه چون نگارنده چنين واقعيتي را لكه ننگ ايران و نه يك افتخار قلمداد مي نمايند- سهم قاطع و شاخص گروهك توده و همچنين گروه فاسد مجاهدين خلق در به سرانجام رساندن غوغاي منحوس پنجاه و هفت بود. جريان خان و مان سوزي كه چند ماه بعد انقلاب نام گرفت و سپس به انقلاب اسلامي شهره گشت، به واقع محصول تلاش هاي مغرضانه و ضد ايراني حزب توده و ماركسيست ها بود تا با چيره شدن بر حاكميت ايران، اهداف و اميال پليد خود را پياده سازند اما چيزي به تحقق آرزوهاي دراز آنها نمانده بود كه خميني و دار و دسته هرزه صفتش ميدان را به سود خود تصاحب كرده و بانيان استالينيست شورش 57 را ناكام ساختند.

خطر تسلط ملايان بر ايران، نگراني پر اهميتي بود كه همواره و به خصوص در طي صدسال گذشته ذهن ها را به خود مشغول مي داشت. در زمان قاجارها دست ملايان كاملن باز بود تا ضمن فريفتن و چاپيدن مردمان عامي آن روزگار، منتقدين دين و حتا افرادي كه به هرشكلي خواستار دستيابي به آزادي هاي اجتماعي بودند را به هر طريق نابود كنند. سيستم مذهبي و دگماتيزم مطلقي كه بر شيوه حكومتي قاجارها سيطره داشت عرصه را براي جولان دادن محض روحانيت باز گذارده و آنان را بر نواميس و هستي مردم مسلط ساخته بود.

از ديرباز باورداشت عمامه داران زعامت و تكفل(عباراتي كه عينن از خودشان شنيده مي شود)بر تمام داشته هاي مردم بوده و اين گروه با صراحت خود را نماينده و جانشين خدا معرفي مي كردند. همين طرز تلقي كج مدارانه و دور از عقل اينان هنگامي كه با ناخويش باوري و حماقت توده هاي غالب مردم رو به رو مي شد زمينه را براي پياده ساختن تمام اهداف اين ملايان روبه صفت فراهم مي ساخت تا جايي كه لفظ غير واقعي و كاملن بي اساس "روحاني" به معناي پاك و بي گناه را به اين قشر جلاد و نامردم نسبت مي دادند.

بی خبری و دور بودن مردم از واژه هاي پرارجي چون "آزادي" و "حقوق طبيعي انساني" ريشه يي ژرف در باور بي خردانه آنان به وجود افرادي به نام "پرهيزگاران" داشت. حال آنكه چنين اصطلاحي در سرشت خود دچار پروداكس است و اگر بتوان كسي را معصوم يا نماينده و جانشين خدا بر زمين معرفي نمود تك تك انسان هاي كره زمين بي هيچ تبعيضي مي توانند چنين باشند پس در نتيجه صورت مساله منتفي مي باشد. وجود دست غيبي و حمايتگر وجودي به نام خداوند بر سر فرد يا افرادي خاص، مطلبي است كه هرگز اثبات پذير و تعريف شدني نيست. نه بخشي از تجربيات آشكار بشري است و نه پايه يي علمي و نظري دارد و نه قابل توصيف و يا قابل آزمايش است در نتيجه تنها تلقين مكرر خرافه ها بود كه بسياري را فريب داد و آرام آرام ريشه ملاپرستي و پيروي گوسپندوار از ايشان را در بسياري تهي مغزان نهادينه كرد. همراه با ساليان نخست سلطنت رضاشاه كبير و به يمن حضور آن ابرمرد فرزانه، قدرت و نفوذ جدي ملايان بسيار كمرنگ شد و در سايه پادشاهي ايشان به كمينه خود رسيد.

با پيشرفت تكنولوژيكي و افزايش آگاهي هاي اجتماعي، رفته رفته مردم از پيله تعصبات كهنه و بي حاصل و افكار ماليخوليايي حقنه شده توسط سلسله عالمان بي عمل و لمپن هاي عمامه به سر بيرون آمده و قدری با دنياي روز آشناتر شدند. همين مهم باعث شد تا به آهستگي باورهاي كهنه به دور ريخته شده و شناخت و بهره گيري از شيوه درست زيستن جاي كهنه پرستي و حماقت را بگيرد. كم كم و با آغاز دوره مهمي از تحول در دهه چهل خورشيدي عملن ريشه هاي انگل وار ملايان مي توانست بخشكد و نابود شود اما طبع پلشت و منفور اين قشر بي مايه و بدكنشت سبب شد تا صداي اعتراض شان را كمي بلندتر كنند. عربده وا اسلاماي خميني از همان دهه برخاست و آرام آرام ناهنجارتر شد. شوربختانه قطع كامل درخت كرم خورده آخونديزم كاري نبود تا به تنهايي و از جانب آريامهر بزرگ انجام گيرد چرا كه هنوز ردپاي جهل و خرافه در بخش هايي از جامعه و به خصوص شهرستان هاي كوچك و در ميان مردمان سنتي و فاقد آگاهي به چشم مي آمد و محو اين جاي پاي آلوده نيازمند زمان بود كه متاسفانه شرارت بيگانگان٬ اين مجال را به ميهن ما نداد.

دهه پنجاه اوج ناآرامي ها و آشوب طلبي توده يي ها و گروه هاي چپي بود. بر خلاف دهه چهل كه سير پيشرفت و مدرنيزه شدن جامعه موجبات كوته دستي و در عمل فرياد هاي گلوپاره كننده ملايان را به همراه آورده بود دهه پنجاه فصل چهار اسبه تازيدن چپي ها و كمونيست هايي بود كه بسياري از آنان تحت القائات مضحك و پوچ رهبران خارجي شان به برابري مطلق و بي چون و چراي اجتماعي تاكيد داشته و درين پيرامون هيچ نوع مذاكره و مباحثه يي را نمي پذيرفتند. سردمداران اين طرز فكر نيز بي آنكه گوشه چشمي به شعارهاي دهان پُركن و تحميق گرانه خود داشته باشند سرسختانه آرمان هاي قدرت طلبانه خود را جستجو مي كردند و فضاي آزادي كه بر جامعه حاكم بود به اين گروه هاي ناراضي مجال مي داد تا دايره فعاليت هاي مخرب خود را گسترده تر سازند.

پرسش اينجاست كه چرا و چه گونه در بحبوحه به ثمر نشستن شورش غير مردمي اوباش در سال پنجاه و هفت، ناگهان روزگار بر وفق مراد ملايان شد و اين قوم تن برهنه و بد هيبت از كدام خلاء بهره جستند تا زمام امور را به دست گيرند و با تمام قوا بر منابع ايران استيلا يابند؟

البته عوامل گوناگوني دست به دست يكديگر دادند كه در ساده ترين شكل مي توان به دو عاملِ خارجي و داخلي تقسيم نمود. پيرامون عامل خارجي آن بايد در مجالي بهتر گفته شود چرا كه رموز پيچيده قدرت و منفعت طلبي ابرقدرت هاي جهان مبحثي نيست كه به آساني يا با بيان چند جمله از كنار اين مهم عبور نماييم و سزاوار است كه به موعدي مناسب تر واگذار شود.

در باب عامل يا بهتر بگوييم عوامل داخلي چيرگي عمامه داران جا دارد به شاخص ترين اهرم اشاره شود و آن نيز استفاده حربه يي قشر موسوم به روحانيان از افكار خرافه پرستانه يي بود كه همچنان در ميان عده يي از مردم رواج داشت. پيروان اين طرز فكر عمومن اقشار دست پايين و فاقد سواد جامعه بودند ضمن اينكه شكل و ساختار تربيتي آنان آميخته با رذالت و شرارت بود و همين بهترين سكو براي بالا جستن و بر صندلي قدرت جهيدن ملايان بود. افرادي كه سال هاي سال تشنه گي و ولع شان براي قدرت گرفتن و بهره برداري از مكنت و ثروت، روح و روان آنان را مي آزرد امروز بوي عفونت وجودشان تمام ايران را در بر گرفته بود و با تمام وجود مي كوشيدند تا هرچه سريع تر در گوشه گوشه ايران كلوني ها و اجتماعاتي تشكيل دهند تا با حمايت از رهبر مفسدين ايران(روح الله خميني) اين واخوردگان زباله نشين نيز به نان و نوايي برسند. سازمان مخوف و تروريستي سپاه پاسداران دقيقن از بطن همين بي سر و پايان بنا نهاده شد. همان متعفنيني كه ميان مردم آن زمان عمومن به فالانژ، حزب اللهي، خط امام و غيره شهرت داشتند.

رفراندوم خودساخته دوازدهم فروردين سرآغاز سقوط ايران بود. روز ننگيني كه شغال هاي موذي بر حكومت شوم خود مزورانه مهرتاييد زدند و مردم بيچاره و فريب خورده تنها بازيگران بي ارزش اين صحنه ساختگي بودند و امروز با افسوس و حسرت از چنين مشاركت ابلهانه و بي حاصلي ياد مي كنند.

از نهضتي كه ريشه هايش پوسيده و سرشت و نهادش ناپاك بود بي شك انتظار شاخ و برگي بهتر از اين نمي شد داشت. پس از سفر خاندان پاك نهاد و جليل القدر سلطنت پهلوي ناگهان سيل مصيبت و فتنه بر سر ملت باريدن گرفت و رفراندوم دروغين و ساختگي دوازدهم فروردين، رژيم نامشروعي به نام جمهوري اسلامي را بر سر ميهن ما آوار كرد كه امروز و پس از عبور سي سال سياه هنگامي كه به برآيند و كارنامه سراسر پليدي اين نظام مي انديشيم جز مرگ و تباهي و ويراني چيزي نمايان نيست.

خاكستر غم افزايي كه امروز پيش روي ماست دسترنج آتش مهلكي است كه سي سال پيش به تار و پود خانه ي ما افتاد. اكنون زمان گريستن بر ويرانه هاي خانه اجدادي نيست بل هنگامه حركتي فوري و جدي براي نابود ساختن آتش افروزان مُلك ديرين ماست.

به اميد روزي كه ميهن آريايي ما از لوث وجود اين نفرين شدگان تاريخي و دين پرستان ديوسيرت پاك و پالوده گردد و ايران را به خاك پاي يگانه صاحب راستينش ذات مبارک اعلاحضرت پيشكش كنيم.

پايداري پادشاهي پيروزي

__________

نگاشته شده در تاریخ دوازدهم فروردين دو هزار و پانصد و شصت و هشت شاهنشاهي

هیچ نظری موجود نیست: