۱۳۸۶ اسفند ۲۴, جمعه

مخدوش سازی وقایع و چهره ها - گونه یی از تروریزم در رژیم اسلامی

مبحث ترور و تروریزم را در پستی به نام "منجلاب تروریزم حربه نخستین و واپسین حکومت اسلامی" آغاز کردیم و شکل ترور فیزیکی در آن مقاله به بحث درآمد. شوربختانه رژیم ولایت فقیه از ابزار گوناگونی برای ترور استفاده می کند که ترور فیزیکی یکی از آنهاست و شاید بعضی تعجب کنند اما نخستین شکل ترور در پروتکل تروریزم اسلامی، همین حذف فیزیکی است و اگر به دلایلی موفق به انجام آن نشوند از "ترور شخصیت"بهره می برند.

این امر در صدر برنامه های اینان جایگاهی ویژه دارد. هرساله به مناسبت هایی مانند دهه فجر!!، پانزدهم خرداد، سالگرد به گور واصل شدن خمینی، مدرس، اندرزگو و...مانند آن میلیون ها تومان سرمایه آماده است تا فیلم و سریال و غیره برای مخدوش سازی حکومت آریامهر فقید و رضا شاه کبیر ساخته شود تا در مقابل برای خرابکاران و مخالفان جائر دوران پهلوی کسب مظلوم نمایی کنند. در مدارس دانش آموزان را به چهارمیخ می کشند تا مقاله ها و پوسترهایی در این زمینه طراحی کنند و با این روش، از حکومت مردمی و ملی شاهنشاهان پهلوی، صورت حکومتی خشن بسازند. مجریان این شکل از ترور، افرادی نقاب بر چهره کشیده، مسلح و چریک نیستند بلکه کادر آموزش و پرورش، سیمای ضد ملی جام جم، هنرمندان ریالی و روزنامه نگاران زرخرید شده توسط رژیم هستند که این وظیفه شوم را بر عهده دارند.

در این صورت از تروریزم، مجریان این عمل احساس راحتی بیشتری دارند زیرا نه تحت تعقیب قرار گرفته و نه دچار ترس از "مقابله به مثل" از سوی مخالفین شان هستند. بر این واقعیت تلخ همگی واقف هستیم در ترور فیزیکی، هدف تنها یکبار می میرد اما در "ترور شخصیت" هدف مدنظر تروریست ها بارها و بارها مورد اهانت و هتاکی واقع شده و هنوز مرهمی بر دل زخم خورده و چرکین آنها نمی نشیند٬ تا از این همه وقاحت خود دست بردارند.

معمولن رژیم دیکتاتوری ملاییزم، واهمه یی از واکنش مخالفینش ندارد. چرایی آن واضح است زیرا مخالفین این جانوران از دست کم شعوری برخوردارند تا به چنین مهملاتی واکنش مشابه نشان ندهند. با یک مثال دنبال می کنیم: بر فرض شما برای ملاقات از یک دیوانه خانه رفته اید و به محض باز شدن درب ها با خیل دیوانه گانی روبه رو می شوید که بعضن حالت تهاجم داشته و برخی دیگر مدام الفاظ زشت بر زبان دارند. شمایی که به عنوان یک مددکار، یک پزشک و حتا یک همدرد و دلسوز پا به چنین مکانی گذاشته اید آیا قادرید همان عبارات رکیک را به آنها برگردانید؟ مسلمن خیر و آیا شما قادرید آنها را به خاطر کلمات ناشایسته یی که دارند نثارتان می کنند تنبیه کنید؟ هیچگاه چنین نخواهید کرد، چرا؟ چون آنها را فاقد درک موقعیت دانسته و می دانید تنبیه بر ایشان کارگر نیست. یک دیوانه بر اساس "خرد"سخن نمی گوید زیرا خردی ندارد و بنیانگذاران یک رژیم مذهبی نیز فاقد "شعور" و "خرد" بوده و در نتیجه، عقل به ما فرمان می دهد تا رفتاری مشابه رفتار این دیوانگان نداشته باشیم.

ترور شخصیت تنها به همین مسیر خاتمه نمی یابد و جنبه های مختلفی را داراست. به عنوان نمونه وقتی رژیم دین سالار سد محکمی بر سر راه خود ببیند که پس از بررسی و تامل فراوان دریابد در صورت انجام سوءقصدی به جان آن شخص اقبالی نخواهد یافت و ریسک بی نتیجه یی را متحمل می شود، از حربه لجن پراکنی بهره می گیرد و اتهاماتی چون: فساد مالی، فساد اخلاقی و... را به دروغ نسبت داده و به خصوص با دست گذاشتن بر احساسات مذهبی کوری که در میان توده یی از مردم به مقدار کم یا زیاد وجود دارد برچسب هایی را انتخاب می کند که این احساسات در مردم به غلیان افتاده و در مورد سوژه مدنظر، دچار انزجار شوند.

آن هنگام که یک آیت الله در برابر این حکومت دیکتاتوری قد برافرازد، بستن اتهامی چون "مشروب خواری" آسان ترین راه برای خدشه دار کردن وجهه این فرد در نزد پیروان اوست و اگر یک هنرمند یا قلم به دست برضد آنها بنگارد و یا جنایات شان را با ظرافت به بوته سرزنش بکشاند، خیلی راحت اتهامات اخلاقی به او منسوب می کنند و البته بحث سانسور قلم و اندیشه خودش مقوله جداگانه یی از ترور است که "ترور اعتقادی" تلقی شده و مطلبی جدا می طلبد.

روشن است اگر "واهمه"یی از اندیشه ی مخالف وجود نداشته باشد یک رژیم دست به ترور شخصیت مخالفین نمی زند زیرا دلایلی محکم و شفاف برای اثبات "غلط بودن" سخن ها و اقدامات مخالفین موجود است اما وقتی حکام جور و جهالتی مانند حاکمین کنونی ایران برای اثبات حقانیت نداشته شان هیچ نوع استدلالی ندارند، ترور یک استراتژی پایه برای زمان خریدن و به وقت اضافه کشاندن بازی است و بی شک وقتی برهان وجود ندارد، خشونت و هتاکی دو تا از ساده ترین ابزار برای ادامه دادن سلطه و قدرت هستند.

عمری اگر باقی بود در یک پست دیگر به بحث ترور اعتقادی خواهم پرداخت که همان ارعاب دگراندیشان است.

_______

نگاشته شده در تاریخ بیست و پنجم اسفند دو هزار و پانصد و شصت و شش شاهنشاهی

هیچ نظری موجود نیست: