۱۳۸۶ بهمن ۲۳, سه‌شنبه

این ره که تو می روی به ترکستان است


حدود سه ماه پیش بلکه لختی آن طرف تر نوجوانی از قماش امت ولایت خواه٬ در وبلاگ ام پیامی خصوصی درج کرد. محتوای گفته اش به طور واضح موید میزان کم سن و دانسته هایش بود. وی از من خواست با او وارد یک بحث شوم. ایده هایی را که او در چند سطر مطرح کرده بود بر هول محور جنگ و اینکه آیا انگیزه حمله به ایران و غیره چه بوده است؟ او که نام خود را "روح الله عاشوری" معرفی کرده بود، یو آر ال یک وبلاگ را هم به عنوان آدرس خود برگزیده و بالطبع پاسخ او بایست در همان وبلاگ داده می شد.

پس از مدتی آقای عاشوری بازگشته و دوباره همان حرف های پیشین را گفت و من دریافتم وبلاگ مربوطه متعلق به این شخص نیست و تنها از آدرس آن سوء استفاده کرده است. زیرا پاسخ من را اصلن نخوانده و از آن بی اطلاع بود. این جوانک شروع به ارسال ای میل کرد و موهوماتی را که بزرگ تر هایش کوشیده بودند در مخیله اش جا بدهند٬ با عباراتی نارسا٬ درهم و برهم و بعضن آمیزه یی از لاتین و فارسی برایم می نوشت.

زمان نسبتن زیادی لازم بود تا وی با قواعد اولیه وبلاگ نویسان آشنا شود و سپستر هجویات خود را- که در ده دوازده پست اخیرتک تک دوستان خوانده و پاسخی هم اگر نیاز داشت داده اند- به محدوده نظرات وارد کرد. ایشان کم کم حس کرد تاب هجمه مخالفین و آرا آنان را ندارد و البته مانند همه هم کیشان و مخموران جام سیدعلی گدا٬ او نیز نخواست بپذیرد: "اندیشه یی که پویا باشد برای اثبات خود نیازی به فحاشی کردن ندارد". البته این شخص اندیشه یی جز تکرار گفته های متهوع اربابانش نداشت. او را گریزی جز این نبود.

سرانجام این جوان را سیندروم عقده ها و محرومیت هایش وادار کرد دست به تهدید بزند. صراحتن به ایشان خاطر نشان کردم مرا از این لاطائلاتش نترساند. بارزترین ویژگی این موجود٬ قرار داشتن روی یک سیکل "عذرخواهی" و "تهدید" بود و مدام از این وضعیت به وضعیت بعدی رنگ عوض می کرد.

ماجرای روح الله عاشوری به همین جا ختم نشد. او مرتب و حتا تا همین امروز پیام های قبیح و زننده یی را به شکل خصوصی برایم درج می کند. شئونات اخلاقی مرا از نمایش عمومی آن پیام ها باز داشته اما اگر نیاز باشد تک تک شان را نمایش خواهم داد. روح الله عاشوری با شکایت بردن پیش یک کودک نابخرد و نوباوه دیگر به نام فرزاد-که تقریبن طرز بینشی یکسان داشتند- مداوم و با چندین و چند هویت، ایجاد مزاحمت نموده و یا تهدید و ارعاب می کردند. پاره یی ازنام های این افراد عبارت بودند از: نیما شاهرودی، نظامی،samandar، reza، ایکس، alahazrat، عاشق روح الله و سیدعلی، پیرو شهید همت، مسلمان انقلابی، ایرانی مسلمان، مسلمان ایرانی، میهن پرست واقعی، مسلمان، مرتضی موسوی٬ مبارز، سلام و...بوده است که البته بعضن به واسطه عدول از موازین اخلاقی تایید نمایش نگرفتند و یا اینکه خصوصی ثبت شده بودند.

از ابتدای دهه نامبارک فجر(بخوانید زجر)به روشی بسیار کودکانه و نخ نما٬ شمارش معکوس هک و مسدود کردن وبلاگ من از سوی اینان اعلام شد. باز به آنان گفتم تهدید بر روی بی دردانی مثل شما کار آمد است اما بر آن کسی که جان بر سر دست گرفته و به میدان آمده تا با کفتاران این رژیم استبدادی بجنگد٬ تهدید موثر نخواهد بود.

این افراد کوته فکر٬ همه چیز را از دریچه ذهن کوچک خود می بینند و گمان می کنند بر فرض مثال هک شدن یک وبلاگ، برای من و مانند من ناراحت کننده است. حال آنکه ما در راه آزادی ایران از یوغ ملایان، تیمسار رحیمی ها، فرخ رو پارساها، دکتر فرخزادها٬ اکبر محمدی ها و یا سروهای نامیرایی چون والاگهرشهریارشفیق را از کف داده ایم و همین عزم ما را هر روز جزم تر کرده که تا نابودی این اهریمنان و آزادی میهن لحظه یی درنگ نکنیم.

این فرمایش ملوکانه ذات مقدس اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی همواره آویزه گوش مان است: "من تا روزی که زنده هستم و تا روزی که هم میهنانم را آزاد نبینم که بتوانند آینده خودشان را به دست خودشان تعیین کنند، لحظه یی ازحرکت خودم ایستاده گی نخواهم کرد ". جان نثار نیز به پیروی از همین فرمایش پادشاه بزرگ، در کنار تک تک هم وطنانم تا تقدیم آخرین قطره خون خود به کیان میهن، ثانیه یی از مبارزه دست نمی کشیم تا در روز بزرگ آزادی، بازگشت محبوب و موعودمان رضا شاه دوم پهلوی را در ایران جشن بگیریم.

نتیجه یی که مایلم بگیرم:

یکم اینکه امروز که به ظاهر قدرت در دست این جانوران اسلام گراست و هرچند وقت یکبار نیز رفراندومی نمایشی و با خریدن ساده لوحان برگزار می کنند تا ابهت پوشالی خود را به رخ ملت ایران بکشند و گهگاه نیز با انجام مانور و غیره٬ به خیال پوچ خود می خواهند جهان آزاد را بترسانند اما هنوز از شنیدن یک صدای مخالف بیم دارند و به راحتی یک وبلاگ (مانند همین پاسارگاد)می تواند بر قامت پلیدشان رعشه بیاندازد و از آنجا که آگاهی هم میهنان از وقایع، برابر با مرگ این رژیم دیکتاتوری است به هر روشی متوسل شده یا به عبارتی بهتر٬ هر تخته پاره یی را چنگ می زنند تا صدای رسانه های آگاهی بخش، به گوش ملت شریف ایران نرسد. مسدود سازی سایت ها و وبلاگ ها در اینترنت و امواج پارازیتی بر روی ماهواره بهترین سند بر این واقعیت مسلم است که بنای اعتقادی این دژخیمان بسیار سست و بی بنیاد است و تلنگری قادر است زلزله یی عظیم برای شان بیافریند.

دوم اینکه آقای روح الله عاشوری همچون بالادست هایش از سرمویی صداقت بهره مند نبود و اگرچه چندین و چندبار ای میل فرستاد که هرگز به وبلاگ شما نخواهم آمد به یک هفته نرسیده یا با همان نام و یا نامی دیگر خودش را آفتابی کرده و یاوه هایش را منتشر می کرد.

شما مدعیان دین و سیاست!! آیا این ناراستی و نامردی٬ ودیعه و میراث پدرخوانده های تان خامنه یی، خمینی و غیره است که در وجود شماها متبلور شده است؟ از همین جا می توان فهمید سایرحرف ها و شعارهای تان نیز پوچ و توخالی است.

شما ها که بارها و با صد زبان گفته اید امام زمان پشت این مملکت است پس چرا جنگ با یک کشور جهان سوم شما را هشت سال زمین گیر کرد؟ آیا نمی توان قاطعانه گفت نیرویی فرایی، محافظ شماها نیست و تنها ذات بی رحم و خونخوارتان تا امروز ضامن بقای تان بوده است؟ اگر ادعا دارید امام دوازدهم بالاترین امکانات نظامی را با خود دارد چرا خود را به آب و آتش زده و تحقیر می کنید تا سلاح های زنگ زده روس را بخرید؟ رهبر اعظم!!تان٬ جناب خامنه یی آیا با یک تماس غیبی قادر به خریدن آن امکانات و تسلیحات امام زمان نیستند؟ اگر جمله امام حسین را بر کوی و برزن نقش می کنیدکه: خون بر شمشیر پیروز است بفرمایید چه اصراری به در دست داشتن سلاح اتمی دارید تا در زمان لازم خون میلیون ها انسان را بر زمین بریزید و جهان را در آتش قهر خود بسوزانید؟ اگر اسلام تان ناب است و الگوی تان علی، پس چرا رفسن جانی با الگانس و رونیز اسکورت می شود؟

اصولن به درج این پست تمایل نداشتم. با در نظر گرفتن اینکه در پنهان٬ دلم به حال تک تک این جوانان راه گم کرده می سوزد و در این مدت با خودم اندیشیدم شاید رویه جناب عاشوری نیز عوض شود و به حقایق دست یابد. ضمن اینکه در این مدت به علت تعدد مباحث و پست های ویژه ظهور انقلاب منفور خمینی٬ چندان فرصتی نبود تا به این مساله پرداخته شود اما جناب روح الله عاشوری واقعن وقاحت را از حد گذراند و علارغم شکیبایی ام بر صدای مخالف و باوری که به پولورالیزم دارم٬ از آنجا که صدای مخالفت این آقا به ناهنجاری گراییده و مزاحمتش از اندازه بیشتر شد ناچارم کرد با کراهت بسیار در این پیرامون بنویسم. قضاوت باشد با تک تک عزیزان آزاده و میهن پرستی که این مطلب را می خوانند...

"شایان توجه عزیزان بازدید کننده٬ فرتور بالا از خبرنامه امیرکبیر برداشت شده است"

___________

نگاشته شده در تاریخ بیست و سوم بهمن دو هزار و پانصد و شصت و شش شاهنشاهی

هیچ نظری موجود نیست: