۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه

سرنگون سازی ولایت فقیه – سرنگون سازی تروریزم اسلامی (نوشتار دوم و پایانی)

در چنین ساختاری همه چیز حول محور قدرت طلبی یک شخص و حامیان وی می چرخد. حامیان شخص مربوطه همان هایی هستند که از نگر این مکتب، مومنین نام داشته و به علت تقوای بیشتر، خودشان را در مسند برتری جای می دهند. تا زمانی که این ساختار حتا در پس ذهن و اندیشه پاره یی از مردم جای خود را حفظ کند، نمی شود امید چندانی به یک تغییر واقعی بست.

این ظرف در بسته و مسدود، تفکر و بینشی نیست که بتوان در دل آن رسوخ نموده و در پایه ریزی و اساس آن تغییری ایجاد کرد چرا که در بدو امر غیر قابل نقد می باشد. زیرا بر آن لعابی از خدا کشیده اند و این خدا یا همان "الله" موجودی نادیدنی و غیرقابل لمس است که تنها یک نفر قادر به ارتباط گرفتن با اوست و این یک نفر(شخص ولی فقیه) که نه تنها با خدا بلکه با امام غایب نیز در ارتباطی تنگاتنگ و جدی قرار دارد خودش مدعی این رابطه مجهول و مجعول است و اطرافیان او نیز به صرف آنکه مومن و متقی نام دارند و به سبب همین نیز برتری خاصه گرفته و در نزدیک ترین جا به شخص اول، یک صندلی نیز از آن خود کرده اند ناچار هستند تا مزخرفات و هذیان های این شخص را تکرار کرده و بر ارتباط نزدیک، دوستانه و مداوم وی با خدا و امام و پیغمبر و ملایکه و کلیه نیروهای غیبی، ماورایی و نادیدنی اما بسیار قدرتمند، مهر تایید زنند تا هم جایگاه خود را نگاه داشته و هم مفت و مسلم به جرگه محاربین و کفار و دشمنان و مغضوبان وارد نشوند.

روندی که در چنین دور باطلی گرفتار شود هرگز به نقطه و مسیر مناسبی نخواهد رسید و به خاطر ماهیت غلطی که دارد همواره در یک سیکل معیوب چرخش خواهد کرد. تا روزی که حتا یک مبلغ و باورمند به اجزای این مکتب در جهان هستی یافت شود روزگار بر همین منوال خواهد بود. چرا که این بخشی از نهاد مکتب اسلام است که تغییر آن مستلزم عبور از آن می باشد.

در این مکتب، ترور و آدم کُشی جهاد نام داشته و وظیفه اولیه دینی محسوب می شود. به سرقت بردن اموال ملی حق ولی امر بوده و به واسطه مجوزی است که از جانب الله بر وی صادر شده. پیروی و اطاعت محض و چشم و گوش بسته از یک نفر به صرف اینکه وی مدعی ارتباط با الله می باشد، تکلیف شرعی مردمان است. پشت کردن به هویت ملی و آداب و سنن ارزشمند هر قوم و ملتی وقتی که سپاه متجاوز و خشونت گر اسلام بر آنان چیره شود یک اجبار محسوب می شود و...

این ها همه در بطن و متن این مکتب موجود است و بر خلاف تصور بسیاری از افراد، هیچ یک از این موارد در طی زمان و یا به صرف مهره چینی های سیاسی و قدرت گیری روح الله خمینی ایجاد و طراحی نشده اند بلکه از ابتدا وجود داشته و به منظور قدرت خواهی مطلق و بی حد و حصر اینان در عصر کنونی، بار دیگر تدوین و تمدید شده اند.

زمانی از دیکتاتوری امروز خلاصی می یابیم که به بینش منطقی و خردمندانه رسیده باشیم. سرنگون ساختن پایه های حکومتی که در اذهان بیمار و خرافه پرست عده یی ریشه دوانده است برابر با ایجاد تغییر و تحولی درونی در همین اذهان بیمار می باشد و به عبارت بهتر ما روزی خواهیم توانست حرف از حرکتی جدی و واقعی بزنیم که به آگاهی و بلوغ رسیده باشیم و دشمن واقعی این ملت را که همان دشمن تاریخ و فرهنگ و اندیشه ماست بشناسیم. زمانی که به پویایی رسیده باشیم. روزی که درک کنیم شخص علی خامنه یی، احمدی نژاد، مرتضوی، جنتی و ... چهره های جنایتکاری هستند که در پشت سرشان تفکری به مراتب سهمگین تر از خود این اشخاص وجود دارد. تنها با نشانه گرفتن این تفکر است که می توان افق روشنی از آزادی و خرد ملی ترسیم کرد.

بی تردید گروه های تروریستی – اسلامی خاور میانه و حتا آنانی که در سایر کشورها و جهان غرب به طور مخفیانه و پراکنده فعالیت می کنند منبع ارتزاق و تضمین بقای شان رژیم اسلامی حاکم بر ایران است و قطعن با حذف این رژیم و محو تفکری که در سطح جامعه موجود بوده و امکان بازگردانی نوعی دیگر از همین حاکمیت مطلقه و دیکتاتوری را می تواند فراهم آورد، آن گروه های مخوف به پایان عمر خود نزدیک شده و خواه و ناخواه از صحنه جهان حذف و ناپدید خواهند گردید.

چنانچه در نوشتار پیشین نیز گفته شد همان میزان که براندازی و سرنگون سازی این رژیم فوریت و ضرورت دارد حذف تفکر نهفته در پس آن نیز اهمیتی خاص دارد. همان تفکری که پناهگاه بالقوه این رژیم بوده و وجود آن در دهه ها و سده های پیشین باعث قدرت گرفتن گام به گام و سرانجام آوار شدن دیکتاتوری اسلامی شده است.

باقی ماندن این اندیشه و تفکر مخرب و جنایت بار، قطعن می تواند پشتوانه یی برای رسوخ دوباره دین مداران و رشد و نمو انگل وار آنان در سطح جامعه باشد.

صرفن با مرگ ایدئولوگ های امروز این رژیم همه چیز به خوشبختی خاتمه نخواهد یافت چرا که در آینده یی دور یا نزدیک ایدئولوگ های دیگری ممکن است تولد یابند و وجود مخرب و مشئوم شان را به جهان عرضه بدارند. باید بکوشیم جلوی این روند و این مسیر را بگیریم و جای چرخیدن در حصار نابخردانه یی به نام اصلاحات که در سرتاسر آن جز تاکید بر تمامیت مطلقه یک شخص، هیچ دورنمای دیگری مشهود نیست. حصاری به نام مکتب گرایی که فراتر از قتل، تجاوز و آدم کُشی آرمان دیگری در آن یافت نمی شود، بیاییم یکبار و برای همیشه از موجودیت این دایره شوم عبور کرده و دفتر این سیه روزگاری را ببندیم.

تاریخ پرشکوه ایران مملو از افتخار و بالندگی است. گاهی شاید بد نباشد بر پیشینه و ارزش والایی که ما ملت از آن برخوردار هستیم تامل کنیم. شایسته ایران ما دیکتاتوری ویرایش شده اسلامی نیست. داستان مضحک اصلاحات دیگر برای ابد به پایان رسیده و ختم آن نیز توسط مدعیان سرسختش اعلام گردیده است.

حکومتی که اساس اش یک مکتب خشن و انعطاف ناپذیر است قطعن و یقینن اصلاح ناپذیر می باشد و اگر هنوز به چنین باوری نرسیده باشیم محکوم به باقی ماندن در لجنی هستیم که ندانم کاری و نادانی خود ما، سی سال پیش برای مان رقم زد.

__________

نگاشته شده در تاریخ چهاردهم شهریور دو هزار و پانصد و شصت و هشت شاهنشاهی

هیچ نظری موجود نیست: