۱۳۸۸ شهریور ۳۱, سه‌شنبه

بزرگراهی به نام براندازی و بن بستی به نام اصلاحات


هنگامی که برای نخستین بار و اوایل دهه هفتاد خورشیدی، بحث اصلاحات پیش آمد بسیاری از نیروهای مردمی که تا پیش از آن افق آزادی را به حق در حذف کامل رژیم اسلامی می نگریستند با یک زاویه انحرافی و چرخشی که ناشی از بینش ناصحیح شان بود دست یاری به دامان این جهش نورسته دراز کردند بدین امید که رودخانه یی شفاف مقابل شان به جریان درآمده تا به دریای رهایی و آزادی رهنمون شان کند و متاسفانه زمان نسبتن زیادی لازم بود تا بسیاری بفهمند، این رود کذایی در نهایت فقط به گندابی می پیوندد که نامش همان جمهوری اسلامی است.

کسانی که این دایره بسته را باور کردند و به شاخه یی شکسته به نام اصلاحات تکیه نمودند به هر رو یا گرفتار غفلت بوده، یا هیجانی کاذب به سراغ شان آمد و یا فاقد نگرش و درک کافی از صورت مساله بودند.

رژیم ولایت فقیه نیاز داشت تا در برحه یی خاص، بحث بی معنایی به نام اصلاحات را در کالبد اصلاح ناپذیر خود مطرح سازد تا یک گام بحرانی را به سلامت برداشته و بتواند به امیال پلید و قدرت طلبانه اش نزدیک شود و امروز به صراحت و شفافیت، پرونده اصلاحات برای همیشه بسته شده تا گمراهان خیال پرداز را در شوکی عمیق فرو ببرد که اشکال کار کجا بوده است؟

حجاریان، عطریانفر و سعید شریعتی به عنوان سه غول اصلاح طلبی، چندین سال در کمال وظیفه شناسی نقش تدوین شده خود را ایفا کرده و در پایان این سناریوی مضحک، ندامت و پشیمانی خود را در دادگاه خیمه شب بازی رژیم اعلام کرده و در عمل با بیان اینکه اصلاحات راه بیهوده یی بوده است از بیدادگاه حکومت ننگین اسلامی طلب عفو نمودند. بدین سان شانزده سال از عمر شوم رژیم که می توانست مثبت ترین بازدهی را برای تخریب پایه های آن حکومت نامشروع داشته و پرونده اش را برای همیشه ببندد عقیم و ناکام بماند.

امروز شاید بتوان معقولانه تر و از زاویه یی نوین به کلیت اصلاحات نگریست. امروزی که سران آن نومیدانه از یک دیکتاتور و جانی بالفطره به نام علی خامنه یی تقاضای پوزش داشته و به وضوح شرف نداشته شان را به پای بی شرافت ترین حکومت تاریخ ایران(حکومت الله) بذل می نمایند جا دارد که با جرات و شهامت کامل، کلیت ساختار اصلاحات به چالش کشیده شود. اکنون می شود مطالبی را که برای ما طی این سال ها در حکم یقین بوده و از نگر مریدان اصلاحات اسلامی فقط در حد گمانه زنی شخصی محسوب می شد به عنوان واقعیاتی مستند و اصولی کتمان ناپذیر بیان کرد. می توان با صراحت گفت که داستان اصلاحات فقط بخشی از سیاست این رژیم بوده و سرمنشا آن از درون همین حاکمیت به پا خاسته بود.

حال و با بسته شدن این دفتر پوچ و بی حاصل، می بایست راهی منطقی و واقع بینانه ترسیم و تصویر شود.

راهی که چشم انداز پلورالیزم و سکیولاریزم را به ما نمایان سازد بی تردید راهی است که از میان خِرَد جمعی و شعور ملی عبور کند نه راهی که از بطن ساختار و بنیان مشئوم این رژیم و خرافه های مربوط به آن بگذرد.

شاید اگر سعید حجاریان به عنوان تئوریسین حزب مشارکت، چهارده سال پیش به ناتوانی خود در اجرای تئوری ناپخته و بی فکرانه اصلاحات اسلامی اعتراف کرده بود امروز حس وامداری اش در پیشگاه این ملت داغدیده کمتر می شد. شاید اگر وی همان روزهای نخستین، این دور باطل را بی حاصل اعلام می کرد این داغ ننگ فریب ملت و هم پیاله گی با قدرت مطلقه اسلامی و ولایت مداران، بر پیشانی او و امثال او کمرنگ تر خودنمایی می نمود.

شوربختانه اظهار ندامت خفت بارانه شخصیت هایی که روزی با شدت و قدرت هرچه تمام تر داد اصلاح یک رژیم غیرقابل اصلاح را سر داده بودند زمانی رخ داده است که بخشی از آزادی طلبان و دموکراسی خواهان، در کوره راهی بی سرانجام گرفتار آمده اند و جای ایستادن رو به روی اصل این حکومت، به حاشیه های مضحکی مانند رای دادن به فلانی و مردود شمردن آن دیگری آویخته اند.

اینجا پرسشی پیش خواهد آمد که چرا و چه گونه سران اصلاحات می توانسته اند عامدانه و برنامه ریزی شده این بحث انحرافی را به میان آورند و بازی را به سود جمهوری اسلامی پیش ببرند حال آنکه اکنون خودشان مورد غضب حکومت قرار گرفته و سر از زندان اوین درآورده اند؟

پاسخ به این پرسش بسیار آسان است. گرچه این حضرات اصلاحات چی و ناجیان جمهوری رو به موت اسلامی، وظیفه خود را در احیای این کالبد نیمه جان به بهترین شکلی انجام دادند اما از آنجایی که این ساختار، بیمار تر و معیوب تر از آن است که قادر باشد دوستان خود را جذب و حفظ نماید با اینان اکنون همان معامله یی را انجام می دهد که سالیانی پیش صدام حسین در قبال دامادهایش مرتکب شد. جمهوری ولایت فقیه نیز به آسانی اصلاح طلبان را یکی پس از دیگری گردن زده و یا وادارشان می کند در کمال نکبت و ذلت، ندامت نامه بنویسند و رو به روی قبله دروغین جلادی چون خامنه یی سرهای شان را خم نموده و مراتب شرمساری و بی آبرویی شان را اعلام کنند.

تاریخ دنیا اثبات می کند که دیکتاتورها و رجاله های سیاسی همواره به زننده ترین شکل ممکن پاداش دوستان و مزدبگیران خود را پرداخته اند. این رسم دیرینه و رویه دیکتاتورهاست که خوش خدمتی مزدوران شان را با سنگدلی و پست فطرتی جبران کنند. این مطلب یک بخش اجتناب ناپذیر و جزیی جدانشدنی از سیستم های دیکتاتوری و تمامیت خواه است که در راه ابقا و حفظ تمامیت خود به هیچکس و هیچ چیز رحمی روا ندارند و کسانی که بر چنین واقعیتی آگاه نباشند سزاوارند که به دامان چنین سیستم هایی پناه آورده و سپس ضربه جانانه را دریافت کنند.

شاید اگر امروز به خود بیاییم هنوز دیر نباشد. راه آزادی ایران و سربلندی هم میهنان مان از میرحسین موسوی ها و خاتمی ها و کروبی ها و حجاریان ها و سایر خاشعان سرافکنده و گوش به فرمان های ولی فقیه نمی گذرد. راه نجات میهن ما و چشیدن طعم خوش آزادی، هرگز و هرگز از درون این رژیم نخواهد گذشت.

نخستین، حیاتی ترین، پایه یی ترین و فوری ترین هدف ما سرنگونی کامل این حاکمیت به همراه تک تک دست اندرکاران آن می باشد. اگر به واقع دوست داریم در برابر نسل آینده مان شرمنده نبوده و کنار یکدیگر بتوانیم برگ روشنی از تاریخ ایران را رقم بزنیم باید چشمان مان را یکبار برای همیشه به روی واقعیت باز نماییم.

تنها راه رهایی، عبور از کلیت این نظام و محو کامل آن می باشد تا بتوانیم ایران را به صاحب واقعی آن و نگین درخشان وطن باز پس دهیم. ما جز در سایه یک نظام صد در صد سکیولار و پایبند به آیین نامه حقوق بشر که باورمند به پلورالیزم باشد، به خوشبختی و آزادی واقعی نخواهیم رسید. اصلاحات برای ابد به تاریخ پیوست و امروز روزی است که باید قاطعانه در صدد باشیم رژیم اهریمنی اسلامی را نابود سازیم.

________

نگاشته شده در تاریخ سی و یکم شهریور دو هزار و پانصد و شصت و هشت شاهنشاهی

۱ نظر:

leaderabdi گفت...

زنده باد آزادي
مرگ بر رژيم جمهوري اسلامي
اين وبلاگ هاي من است.
http://mardomesiasatmadareiran.blogsky.com

http://javanomideayande.blogsky.com