۱۳۸۹ خرداد ۱۳, پنجشنبه

خمینی خون آشام قرن یا وارث دوران طلایی

چهاردهم خرداد ماه، یادآور رخداد خوشایندی برای همگی ماست. سالمرگ یکی از دژخیمانی که بعید است حتا یک ایرانی از دوران ده ساله حکومت مخوف وی خاطره خوشی داشته باشد. سالروز مرگ روح الله خمینی یکی از دیوسیرت و پلیدترین چهره های نه فقط معاصر که سرتاسر تاریخ ایران، بهانه یی شد تا پیرامون قاتل خرقه پوش ملت ایران، این سطرها قلمی شوند.

در ماه های اخیر متاسفانه موج نوینی به راه افتاده تا در پوشش حمایت ظاهری و بسیار نازل میرحسین موسوی از آزادی و دموکراسی، دوران سیاه و مملو از جنایات خمینی، روشن و پاک جلوه داده شود و حتا حماقت توام با دنائت به آنجا رسیده که از دوران سلطه گری او به نام دوران طلایی امام یاد می شود.

این عبارت مجعول و مضحک اخیرن و شوربختانه بر حسب کم اطلاعی نسل جوان و نوجوانی که دوران خمینی را اصلن ندیده و یا آنقدر خردسال بوده اند که در خاطر ندارند در اذهان خام عده یی نهادینه شده است. نابخردی به جایی رسیده که اینان مدعی می شوند اگر خمینی امروز زنده بود اعمال کثیف جانشینش علی خامنه یی را تکرار نمی نمود.

هیچیک از ایرانیان در پست فطرتی و خوی درنده خامنه یی تردیدی نداشته و همگان بر میزان وحشی گری این فقیه وقیح آگاهی دارند. اما اگر نگاهی سرسری و کوتاه به سوابق خمینی در دوران حکومت ده ساله اش بیاندازیم خواهیم دید که همو روحیه یی بی پرواتر از جانشینش داشته و در اجرای احکام ظالمانه ید طولاتری نسبت به سایرین داشت.

بحث اینجاست که در زمان خمینی خفقان به قدری موج می زد که بشری جرات نداشت به نتیجه انتخابات اعتراض کند و فراتر از آن، طوری گزینش نامزدهای انتصاباتی کانالیزه بود که اگر امروز عده یی به نام اصلاح طلب و مزورانه دم از برپایی آزادی و دموکراسی می زنند در زمان اهریمنی به نام روح الله خمینی کسی توانایی بر زبان آوردن این جملات را ولو در پرده مکر و حیله و به طور کلی در هیچ سطحی نداشت. خمینی کسی بود که صراحتن ضرر دانشگاه را از بمب خوشه یی بیشتر دانسته و بر ارعاب روشنفکرانی که تنها سلاح شان قلم شان بود تاکید اکید داشت.

خمینی طی این تاریخ سیاه سی و یک ساله حکومت دستار به سرها تنها کسی بود که با صراحت تمام فتوای قتل یک نویسنده(سلمان رشدی) را تنها به جرم نوشتن یک کتاب صادر نمود. او کسی است که در پرونده صرفن ده ساله اش بیش از سه هزار اعدام بی محاکمه ثبت گردیده است. خمینی در یک کلام مبدع آن چیزی بود که ولایت فقیه نام داشته و امروز فرزندان میهن ما در حال پرداختن هزینه های جانی و مادی می باشند تا مگر این جایگاه ننگین را از صفحه تاریخ کشورشان پاک نمایند. خمینی همان بود که علنن اظهار می داشت برای به قتل رساندن مخالفینش نیازی به دادگاه و محاکمه نیست و این روش ها را زاییده فرهنگ غرب می دانست. وی صراحتن اظهار می کرد که برای به قتل رساندن مخالفین تفکرش، تنها شناسایی آنها کافی است و به زبان واضح تر شخص خمینی بنیانگذار نظام ترور و وحشت بود و اکنون هرآنچه می بینیم نتایج افکار خمینی است نه چیزی که نوظهور باشد.

نسل جوان و در خواب مانده یی که بعضی از همانان خیال ندارند که از این خواب گران برخیزند و تحت هر شرایطی القائات حیله ورزانه بزرگ تر ها را تکرار می کنند اگر چشمان شان را باز کنند خواهند دید که فجایع امروز، انعکاسی از تلاش های شیطان صفتانه بیست و چند سال پیش همان خمینی است وگرنه اگر او چنین مکتب و نظامی را پایه گذاری نمی کرد امروز علی خامنه یی ملای یک لاقبایی بود که در حفره های حوزه علمیه به کند و کاو احکام وضو و غسل میت مشغول بود نه اینکه زمام دار بلا منازع ملک کوروش و داریوش باشد تا با افکار قرون وسطایی اش بر سر ملت تازش کند و از آحاد جامعه قربانی بگیرد.

روح الله خمینی به عنوان فرزند نامشروع زنی هندی به نام ایندیرا که مورد تعدی از جانب مردی ایرانی تبار قرار گرفته بود، با کوهی از عقده های ناگشودنی بر دوشش قدم به قم گذاشت و خوی حیوانی وی سبب شد تا افسار عده یی خامکار را در دست گرفته و نهضتی بی بن و مایه را تشکیل دهد. وی که بنا به شواهد و قراین از درجه اجتهاد نیز برخوردار نبود، خود را به نام ولی فقیه معرفی نمود. از آنجا که حامیان حکومت وی در اوان انقلاب کثیف سال پنجاه و هفت، از قشر سطح پایین جامعه بوده و عمدتن از سواد آنچنانی بهره مند نبودند در نتیجه وی را به عنوان ولی فقیه و حاکم تام الاختیار باور کردند.

خمینی آنچنان زود ماهیت پلشت خود را نشان داد که حتا همان اندک هواخواهان سینه چاکش از او روی گردان شدند.

هنگامی که در چهاردهم خرداد سال شصت و هشت، خبر رسمی مرگ او در رسانه ها اعلام شد چه بسیارانی که از صمیم قلب شاد شدند و اکنون با گذر بیست و یک سال از به گور واصل شدن روح الله خمینی، پسمانده های انقلاب نحس او قد علم کرده اند تا به خیال خام خود از آن نامرد آدمکش، چهره یی معصوم و مثبت طراحی و آبروی برباد رفته یک جانی تمام عیار را بازیابی کنند.

دوران طلایی میهن ما به واقع همان دورانی بود که چشم حسود بیگانه گان به دست مهره یی چون خمینی آن را از ما ستاند. دوران طلایی پیش از حدوث نامیمون خمینی بود. البته از خمینی می توان به عنوان نالایق ترین و نا به جاترین وارث روزگار طلایی گذشته نام برد. ثبات اقتصادی، بنیه قدرتمند نظامی، فراوانی امکانات وووو همه موهباتی بودند که از دولت سر شاهنشاه فقید آریامهر در ایران برقرار بودند. در حقیقت صاحب آن دوران طلایی شخصیت دیگری بود که ورود خمینی به ایران، دفتر آن دوران طلایی را بست. روح الله خمینی این میانه فقط کفتاری را می مانست که بر پیکر نیمه جان وطن هلهله سر داده بود.

طلایی بودن روزگار آن جلاد شیاد، صرفن یک طنز تلخ است. به کار بردن چنین اصطلاحی پیرامون آن کابوس مشئوم، اهانتی بزرگ به شعور مردمی است که بسیاری از آنان(که نگارنده یکی از همانان هستم) آن روزگار تاریک و تیره را به یاد دارند.

اگرچه در مورد امام بودن آن ننگ مجسم، این قلم هیچ مشکل و بحثی ندارد. بر خلاف باور عموم امام لزومن بار معنایی مثبتی ندارد. حتا در کتاب مسلمانان نیز امام در دو معنی کاملن متضاد تعریف می شود: امام رحمت و امام کفر. اگر امام را به چم پیشوا و رهبر بپذیریم خمینی امام شرارت و کشتار بود. پیشوایی که پای ننگینش را به عرصه حیات گذاشت تا از نوع بشر انتقام بگیرد. کسی که اگر واژه امام بتواند بدو تعلق گیرد امامی بود که پیروانش را به جهل و تاریکی فرا می خواند و به سمت و سوی نیستی راهنمایی می کرد. خمینی ممکن بود در تعاریف یاد شده یک امام شرور باشد اما روزگار او هرگز طلایی نبود.

نسل امروز حق دارد اگر سالیان پیش از تولدش را به چشم ندیده باشد اما شعور و درک هر انسانی ایجاب می کند که برای دریافتن وقایع تاریخ از منابع آگاه پرس و جو کند تا خرد را با مصلحت سیاسی معاوضه نکند. اگر مصلحت میرحسین موسوی ایجاب می کند که امروز مجیز گوی قاتل بالفطره یی چون خمینی باشد، فهم و شعور نسل امروز می پسندد که به اسناد مکتوب تاریخ چند دهه اخیر بنگرد نه مصلحت و موقعیت کسی که خودش نیز از بطن تفکرات همان خمینی ظهور یافته است.

___________

نگاشته شده در تاریخ چهاردهم خرداد دو هزار و پانصد و شصت و نه شاهنشاهی

هیچ نظری موجود نیست: