۱۳۸۹ فروردین ۲۷, جمعه

رضا شاه دوم میراث دار افتخار - یگانه فرصت جنبش سبز

مدتی قریب به یکسال از نخستین جرقه جنبش سبز می گذرد. زمانی نزدیک به یکسال است که نسلی نو، صدایی نو را به گوش نه فقط ایرانیان داخل که جهانیان رسانیده اند. طی این چندین و چند ماه پیروزی های بسیاری نصیب ملت گردیدند که جملگی دستاورد خون پاک جوانان ایران و ضمیر آگاه هم میهنان مان بودند.

اما شوربختانه آنچه همواره جنبش را گرفتار چالش ساخته و هنوز هم مانع از آن است که حرکت نهایی به ثمر برسد، وجود و حضور اشخاصی می باشد که هیچ نسبت و سنخیتی با آرمان های آزادیخواهانه و دموکراتیک ندارند. کسانی که با کمال تاسف و بر حسب درک ناکافی برخی از مریدان جنبش سبز، خود را در راس جنبش قرار داده اند. اینان در عین ادعای دروغین دموکراسی، گام های شان عجیب با خط قرمزها و ارزش های بی ارزش جمهوری اسلامی هماهنگ است.

البته افزون بر اصلاح طلبان داخل نشینی مانند موسوی یا کروبی که نام شان نا به جا در صدر جنبش ملی ما قرار گرفته، عده یی از عناصر سابق حکومت اسلامی نیز در خارج از مرزها با ارادت تام و تمام به اسلامیست های وطن فروش، سکان قیام ملت را در دست های آلوده خود گرفته اند تا جنبش را به بیراهه بکشانند.

میرحسین موسوی با سوابق کریه خود طی دهه شصت و جنایات بلاانکاری که در پرونده نخست وزیری اش ثبت شده است، اکنون و با صراحتی زننده خود را موظف می داند که ایران را به دوران قرون وسطایی و ننگین حکومت خمینی پرتاب کند و جای آنکه در کنار آنهمه خیانت و جنایتش، لااقل امروز بر شعار اصلی یعنی حذف کامل کلیت دین و ولایت از عرصه سیاست پای بفشارد خواهان پسرفتی شنیع به دوران سیاه خمینی جلاد می باشد.

شیخ مهدی کروبی چریک تروریست اسبق نیز اکنون با همان عبا و قبای شیادانه و مردم فریب آخوندی و به عنوان نماد خرافه پرستی و بت گرایی، جنبش رهایی بخش ملت را در چنگال خود گرفته و با تعهد و پایبندی کامل به قوانین رژیم نامشروع اسلامی، داعیه رهبری مردم را نیز دارد. کروبی نیز مانند همتای خود موسوی، بلندترین آرمان خود را شمارش دوباره آرا و پس گرفتن سکوی چندش آور ریاست جمهوری اسلامی از یک گرگ دیوانه چون محمود احمدی نژاد می داند تا اگر بنا باشد مطابق رویه سی و یک ساله این رژیم، چهار سال دیگر کشتار و کثافت کاری انجام شود سردسته کشتارگران اینبار شخص موسوی یا کروبی باشد نه شخص احمدی نژاد!

همانگونه که در سطرهای بالاتر اشاره شد جنبش این ملت سرگردان تیپاخورده، رهبران جعلی و دروغین دیگری نیز در آنسوی آب ها دارد و آنان نیز پاسدارها و آخوندهایی هستند که مامورین سازمان یافته رژیم اسلامی می باشند و الحق طی این سال ها جز مدح و ثنای جمهوریت و اسلامیت، واژه یی بر زبان نیاورده اند. عطا الله مهاجرانی مسوول قدیم سازمان حج و اوقاف و وزیر سابق ارشاد و سانسور اسلامی در کنار آخوند محسن کدیور، پاسدار اکبر گنجی، پاسدار علیرضا نوری زاده، پاسدار محمد محسن سازگارا، عبدالکریم سروش و ... دیگر افرادی هستند که از مدعیان بلافصل جنبش ملی می باشند.

پرسش اینجاست که تا کی و چه زمانی باید حضور نا مبارک و غیر قابل پذیرش عده یی را در این جنبش تحمل کرد که نه تنها سوابق شان تیره و ناپاک است بلکه هنوز هم به همان ساختار تعلق خاطر داشته و جای همراهی و همدلی با خواسته اصلی ملت و پرداختن به آرمان واقعی آنان، جنبش را در حالت سکون، خلا و خوابیدگی قرار داده اند تا مبادا پایه های ستمکارترین حکومت تاریخ ایران یعنی جمهوری ولایت فقیه دچار لرزش و فرو ریختگی شود.

اگر بنا بود از این حضرات کاری ساخته باشد می بایست طی همان هفته های نخستین، جمهوری اسلامی تمامیت اش دچار مخاطره می شد. اگر از این رهبران مقوایی حرکتی برمی آمد در دهه پایانی خرداد و اوایل تیر ماه پارسال باید کار آخوندهای مزدور یکسره می شد تا به زباله دانی تاریخ بپیوندند. این افراد که صدالبته سال ها پیش امتحان خود را به زشت ترین نحو ممکن پس داده و پست فطرتی و دنائت خود را به اشکال گوناگون اثبات کرده اند امروز نیز بار دیگر نشان دادند که شایسته و لایق رهبری نبوده و حتا بضاعت شان آن اندازه نیست که تماشاگران خوبی برای قیام بزرگ ملی ما باشند.

مثلی هست که می گوید آزموده را آزمودن خطاست و امروز به عینه پیداست که آقایان موسوی، کروبی، خاتمی، مهاجرانی، گنجی و غیره هرگز اشل های شان آن میزان نیست که رهبران چنین جنبشی باشند. اینان نسل همان هایی هستند که عکس خمینی گجستگ را در ماه نظاره کردند. فرزند همان تفکری که فقیه و مجتهد مذهبی را لایق نخستین مسند در ملک کوروش و داریوش می داند. محصول همان ذهنیتی که هنوز افراد را بر حسب دین و مذهب دسته بندی می کند و همچنان به واژه هایی چون محارب و مرتد اعتقاد و باور دارد.

امروز زمان آن رسیده تا رهبری آگاه و لایق را برگزینیم و بگذاریم جنبش سبز در مسیر موفقیت قرار بگیرد. بزرگ ترین ترمز جنبش، تفکر تئوکراتیک و واپسگرایی است که در بالای سر آن ایستاده. تفکر موحشی که اکنون زیر نام های خطرناکی چون کروبی ها و موسوی ها پنهان شده تا جنبش را همچنان به بیراهه سوق دهد و زمان را به سود حاکمیت تروریست اسلامی پیش ببرد.

رهبر لایق و شخصیت مافوق تصوری که اکنون برترین، ارزنده ترین و یگانه ترین سرمایه ملت ایران است، بزرگمردی از تبار ایران می باشد. ذات اقدس ملوکانه اعلاحضرت رضا شاه دوم فرزند برومند شاهنشاه فقید پهلوی هم اکنون تنها شانس پیروزی ملت ایران هستند.

تا کی و چه زمان ملت ایران باید میان بد و بدتر به دنبال راهی برای نجات میهنش باشد؟ تا چه هنگام ما باید به مقایسه افرادی بنشینیم که یکی از دیگری شرورتر و ننگ نام تراند؟ آیا وقت آن نرسیده است که به جای در کفه ترازو قرار دادن بد در کنار بدتر و سرگردان شدن به دنبال کسانی که خودشان به عینه معترفند نمی توانند و نمی خواهند یک قدم از حریم ها و خط کشی های این رژیم فتنه پرور، عدول کنند، بیاییم و در میان خوب و خوب تر به دنبال بهترین گزینه باشیم؟ چرا باید همچنان در میان بدنامان گرفتار انتخابی آزارنده بمانیم؟ چرا باید ناگزیرانه به خودمان بقبولانیم که خون را می توان با خون کمرنگ تر شستشو داد؟ امروزی که پس از سی و یک سال مشقت، مردم بالاخره توانسته اند با تقدیم خون عزیزان شان جنبش و قیامی در خور توجه بیافرینند و تحسین جهانیان را به خود معطوف سازند، آیا این حق ملت نیست که از رهبر و فرمانده یی تام و تمام بهره مند گردد؟

هنگامی که بزرگ ترین، برترین و شکوهمندترین شخصیت تاریخ اکنون چونان کوهی استوار ایستاده اند و حاضرند این منت را بر سر جنبش ملی ما بگذارند، چه دلیلی دارد ما هنوز در کوره راه ها در پی دستار به سرها و اسلامیست های دوآتشه حیران بمانیم؟

البته بر سر راه این جنبش و در مسیر دشواری که می باید طی کند متاسفانه افرادی وجود دارند که حاضرند آرمان ها و خواست های به حق ملتی را که در حال پرداختن هزینه های انسانی است پایمال کرده و به قربانگاه بفرستند اما مرد بزرگی چونان اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی در صدر این جنبش قرار نگیرند. این حس حسدآمیزی که برآمده از خبث طینت برخی از جمهوری طلبان دوآتشه می باشد سد بزرگ یا به عبارت دیگر همان ترمزی است که نمی گذارد جنبش سبز تیر نهایی خود را پرتاب نماید.

امروز وقت آن رسیده تا خود ملت و اقشار عادی جامعه دست به تصمیمی جدی بزنند. این میان نقش رسانه ها و دستگاه های ارتباط جمعی بسیار مهم و حیاتی اما انتخاب نهایی همچنان با خود ملت است. دو راه بیشتر پیش رو نیست:

یا ماندن در منجلاب حکومت وقت ایران و فرصت دادن به این بیگانگان وطن فروش تا جایی که همه را به کام مرگ بکشانند و یا حرکت دادن قیام ملت به مسیر اصلی برای پیروزی. بدیهی ست که راه دوم تنها در سایه رهبریت چهره یی مقبول و فرزانه امکان پذیر خواهد بود.

در پایان باید گفت آنهایی که از قدم نهادن شاهانه اعلاحضرت واهمه داشته و مایل نیستند معظم له زمام رهبری این قیام را به دست بگیرند، مشکل شان با ایشان نیست که با جایگاه تاریخی ایشان است. بد نیست این دوستان بدانند که اعلاحضرت رضا شاه دوم جدای از حضورشان در صدر جنبش سبز – که بالطبع این امر به خواست آن حضرت می تواند رخ نماید – میراث دار نهاد پادشاهی هستند و خواهند بود و حضور احتمالی ایشان به عنوان رهبر این جنبش یا عدم حضورشان در این کسوت، هیچ گونه تغییری در مسند حقیقی شان که همانا شهریاری ایران است ایجاد نخواهد نمود.

طبعن پیشبرد این قیام، وظیفه و مسوولیت ایشان نیست و اگر اراده به حضور در این عرصه فرمایند تنها نشانه یی از لطف ایشان است اما بر سر نهادن تاج شاهنشاهی و تکیه زدن بر اریکه پادشاهی مسوولیت تاریخی معظم له می باشد. این دو مطلب در واقع هیچ ارتباطی به یکدیگر ندارند و تصور اینکه پادشاه بودن و تبار شاهنشاهی داشتن آن حضرت، ارتباطی مستقیم یا غیر مستقیم به رهبریت ایشان برای جنبش سبز دارد، حاکی از برداشت ناصحیح بعضی افراد می باشد.

حضور اعلاحضرت به عنوان فرمانروا و رهبر این جنبش، به سود خود جنبش است و ایران را چندین گام به پیروزی زودهنگام نزدیک تر خواهد ساخت. وگرنه در جایگاه شاهانه رضا شاه دوم هیچکس تردیدی ندارد.

___________

نگاشته شده در تاریخ بیست و هفتم فروردین دو هزار و پانصد و شصت و نه شاهنشاهی

هیچ نظری موجود نیست: