۱۳۸۸ آبان ۲۶, سه‌شنبه

اعدام تاسف بار احسان و پیام شکوهمند شاهانه پیرامون نادیده گرفتن حقوق انسانی اقوام ایرانی

اعدام ناجوانمردانه احسان فتاحیان، جوان معصوم و برومندی که به دست پلید رژیم ستمکار وقت ایران مظلومانه به خاک رفت، گرچه تلخ اما رخداد تازه یی نبود. طی سالی که گذشت و سال های پیش و به طور کلی در طی مدت این سه دهه نحس که رذل ترین موجودات تاریخ، چنگال اهریمنی شان را بر گلوی ملت ایران می فشارند، احسان های بسیاری به دست تبهکار حکومت الله پرپر گردیده اند.

این جمهوری منفور از همان روز نخست چیرگی اش بر موطن ما چیزی جز کوله باری از مرگ و خون برای این ملت به همراه نیاورده بود و هرچه گذشت بر میزان وقاحتش در کشتار و جنایت افزون کرد. رژیم اسلامی امروز کار را به جایی رسانده که در قیاس با خون ریز ترین حکومت های تاریخ جهان به آسانی می توان رژیم ولی فقیه را به عنوان بدترین معرفی کرد.

اگرچه اعدام احسان فتاحیان حکایت غریب تری هم دارد. حکایتی که بیشتر به مرثیه یی غمناک شبیه است. احسان به عنوان یکی از جوانان شریف و پاک این مرز و بوم، بهار سال گذشته در شهرستان کامیاران توسط عوامل اداره اطلاعات رژیم اسلامی دستگیر و بازداشت شد. البته گناهی جز فعالیت های مسالمت آمیز اجتماعی آنهم در راستای کسب آزادی برای هم وطنان محبوبش نداشت. جرم احسان فقط این بود که مرد بود. بسیار مردتر از همسالانش. جرم احسان به صرفه شجاعت او بود در بیان شفاف و بی آلایش حق طبیعی اش. حقی که از او و هم شهریانش و از همه هم وطنانش سلب گردیده است و احسان کسی نبود که بتواند سکوت کند.

احسان فتاحیان پس از اعزام به مرکز استان کردستان(سنندج) تحت بازجویی قرار گرفت و در بیدادگاه این شهر محاکمه شد. بیدادگاه مربوطه بدون رعایت آیین دادرسی و بی آنکه مدرک و سندی در دست خود داشته باشد احسان عزیز را با نسبت دادن اتهاماتی واهی چون اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ بر ضد نظام جمهوری اسلامی به ده سال حبس در تبعید محکوم ساخت.

این حکم طبعن بسیار دشوار و بی رحمانه بود. اما از آنجایی که در این ویرانه بی صاحب مانده و به تاراج رفته حتا بارقه یی از قانون به چشم نمی آید دادستانی بیدادگاه ننگین و نفرین شده تجدید نظر در اقدامی غیر قابل پیش بینی و بر خلاف آنچه که روال دادگاه های تجدید نظر در سراسر دنیا می باشد، با اعتراض به ملایم بودن حکم دادگاه بدوی در صدور حکم حبس ده ساله، اتهام مضحکی چون محاربه را نیز به اتهامات احسان افزود تا حکم نامنصفانه حبس ده ساله را به حکم شنیع و جانسوز اعدام تبدیل نماید.

این حکم دلخراش، بامدادان روز چهارشنبه بیستم آبان در سنندج به اجرا درآمد تا احسان نیز به وسعت ستارگان آسمان آزادی بپیوندد. شهادت احسان فتاحیان پیام هشدار دهنده بزرگی برای تک تک ما دارد که این رژیم چونان جلادی کهنه کار در صدد است تا در آینده یی نزدیک، فرد فرد هم میهنان مان را از دم تیغ کوردلی خودش بگذراند. اعدام، قتل و شکنجه هر فعال مبارزی می تواند حاوی این هشدار اکید باشد که رژیم منفور اسلامی سال های سال است حرکت گام به گامی را برای حذف فیزیکی هرکسی که ماورای اندیشه های پوچ و بی بن و مایه این رژیم، حرف نویی برای گفتن دارد آغاز کرده است.

جمهوری اسلامی امروز و در برهه یی که به وضوح بیم فروپاشی خود را حس می کند به شدت و تمام قد رو در روی هر آزاد اندیشی ایستاده است و مطابق با رویه شوم و جبارانه سی ساله اش اکنون در فجیع ترین صورت ممکنش آماده می باشد تا همه را به کام مرگ بکشاند. حکومت الله بی شک امروز نفس های آخرش را می کشد و از این رو دست به هر تلاشی می زند تا بقای موقتش را تضمین نماید. خون پاک احسان و همانندان او بهترین فرصت است تا فریاد تک تک ایرانیان به غریوی هماهنگ و یکسان بدل شود و شیرازه این پست فطرتان را از هم بگسلاند.

نمی دانم اما شاید جا داشت تا بنده حقیر این چند پاراگراف را در رثای روان شاد احسان فتاحیان شهید راه آزادی بنویسم و به سهم ناچیزم بغض خود را نسبت به این رویداد تلخ ابراز دارم. هرچند هنگامی که پدر بزرگوار ملت و شاهنشاه تاجدار، پیام وزین و درخشان شان را به همین مناسبت و به قلم ملوکانه نگارش و منتشر فرموده اند، دیگر دلیلی برای اطاله کلام و گزافه گویی جان نثاری چون بنده نیست. اما مایل بودم که این افتخار را داشته باشم تا در سایه کلام شاهانه آن خورشید فروزان، این حقیر نیز اندوه خود را از پرپر شدن گلی دیگر از سرزمین مادری ام بیان کنم.

شاهنشاه و ذات برتر، وجود نازنین اعلاحضرت همایونی رضا شاه دوم پهلوی در کمال ابهتی که خاصه آن مقام شاهانه است، بیانیه یی را در سوگ جان باختن احسان فتاحیان و "در مورد نادیده گرفتن حقوق انسانی اقوام ایرانی" منت فرموده اند.

متن کامل پیام شکوهمند آن شاهنشاه والاتبار را در زیر بخوانید:

شنبه 23 آبان 1388

هم میهنانم،

اعدام بی رحمانه ی احسان فتاحیان باری دیگر گوهر ضد انسانی و جَنَم ضد ایرانی ولایت مرگ و جهل را نمایان کرد؛ این حکومت اشغال گر و ایران ستیز که برای بر جا ماندن خود دست به هر گونه پلیدی و جنایتی می زند و در عین حال مدعی برخورداری از برترین حقیقت ها نیز است، آیا به راستی حق را نمایندگی می کند؟ آیا طی این سی سال هرگز انسان را رعایت کرده است؟ آیا طی این سی سال هرگز ایرانیت را به جا آورده است؟ پرسش این است: این ها برامده از کدامین وحشت سرای تاریخ، برخاسته از کدامین سنت و مکتب اند که از هنگام ورود ناگوار اش به خاک ایرانزمین، برای ایران و ایرانی جز رنج و درد و مرگ هدیه ی دیگری نداشته و چیزی، جز رگبار اندوه و طوفان بیم نبوده است؟

ایرانیان،

آنچه که خمینی پایه گذاشت و کسانی، غـرقه در نوستالژی خـون و خشونت، امـروز از آن به راه طیبه ی امام یاد می کنند و خواهان بازگشت تام و تمام به آن اند، یک نظام آپارتاید محض بود که برترین ویژگی اش، تا به همین امروز، بخش کردن انسان ها به خودی و غیر خودی، و یا، کافر و مومن بوده است؛ کافر، و یا غیر خودی، هر آن کس است که خواستار حق است و معترض و جستجوگر آزادگی و آزادی، و مومن نیز کسی ست که به پشتیبانی کورکورانه از اقلیت حکومتی برخیزد و خارج از مدار نَفَس گیر ولایت گام ننهند، چرا که جز این، شایسته ی بزرگ ترین کیفر ها خواهد بود.

هم میهنانم،

نظام آپارتاید ولایی که سیادت و سروری یک طیف غیر مولد را بر همه ی دیگر قشر ها و گروه های اجتماع رسمیت بخشیده است، برای خود حق مطلق تفسیر و روایت در همه ی زمینه های اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و سیاسی و دینی قائل است و با تکیه به این حق مطلق، که اصولا ناقض هر گونه برداشت اصیل از مفهوم حق است، هر آن کس را که مطابق منافع او عمل نکند، محارب، مفسد و مُرتد نامیده و در نهایت به حذف و نابودی فیزیکی اش دست می زند.

در این میان آن دسته از هم میهنان ما که بطور آشکار از آئین و مکتب ولایت محوران حکومتی پیروی نمی کنند، هدف فشارها و تبعیض های دوگانه هستند؛ در کنار دراویش و عارفان میهن ما که حکومت فقیهان از هیچ فرصتی برای پایمال کردن حقوق اولیه ی آنان چشم پوشی نمی کند، دو تا از شریف ترین و بلند آوازه ترین تیره های قوم ایرانی، یعنی بلوچ ها و کردها، بزرگ ترین رنج ها را در این سی سال برده اند. آن ها از هر غیر خـودی ای غیر خـودی تر شمرده شـده اند، و این در حالی ست که تاریخ ایران بدون این راستین ترین فرزندان ایرانزمین پنداشتنی نیست و اصولا تمدن ایرانی هرگز هیچ یک از فرزندان خود را غیر خودی ندانسته و امروز نیز نمی داند؛

عزیزانم،

در فردای برچیده شدن این نظام آپارتاید و اشغالگر که جز ویرانی ایران و خواری ایرانی دستاوردی نداشته است، همه ی فرزندان کوروش برای ایرانی آباد و آزاد، شانه به شانه ی هم خواهند کوشید و در زیر آسمان آبی ایرانشهر، همه ی ایرانیان پاک نهاد با هم در شادمانی و آسایش و آشتی خواهند زیست.

هم میهنان، شک نکنیم: در ایرانی که از دست اغیار بد نهاد باز اش خواهیم ستاند، هیچ کس بر هیچ کس برتری نخواهد داشت.

مرگ اجباری و نابهنگام احسان عزیزم را از سوی ملت بزرگ ایران به خانواده ی گرامی و همه ی بازماندگان و دوستان اش تسلیت می گویم و خود را در اندوه بزرگ شان شریک می دانم؛ خون او به هدر نخواهد رفت، و ایرانزمین نام یکایک فرزندان دلیر اش را در حافظه اش ثبت خواهد کرد.

خداوند نگهدار ایران باد

رضا پهلوی

پیوند به تارنمای اهورایی اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی

___________
نگاشته شده در تاریخ بیست و ششم آبان دو هزار و پانصد و شصت و هشت شاهنشاهی

۱ نظر:

شاهکار آریایی گفت...

نظر شما چیست مبدا تاریخ ایران باید چه زمانی باشد و دلیل شما چیست ؟

مادی

شاهنشاهی

هجرت پیامبر اسلام

میلادی

میلاد زرتشت

صدور منشور صلح کورش بزرگ

و یا هرچه شما فکر میکنید
به شاهکار آریایی بیایید.
درود بر رضا شاه دوم