۱۳۸۸ مرداد ۵, دوشنبه

بهار رفت و تو رفتي و هرچه بود گذشت – پنجم امرداد ماه سالروز وفات آريامهر بزرگ

چه گونه مي شود كه فراق آن خورشيد تابنده را باور نمود؟ چه طور مي توان پذيرفت كه اكنون بيست و نه سال از فقدان آن حضور شاهانه گذشته است؟

چه تلخ است. تلخ است طعم فراق آن مرد تاجوَر اهورايي، چه تلخ و گزنده است، لحظه هايي كه در اين داغ عظيم سپري مي شوند. چه جانكاه است كه باور كني نبودن بهار را هنگامي كه سرپنجه هاي يخ بسته اين زمستان ناخوانده مهمان، گلوي ميهن محبوبت را مي فشارد و هويت وطن ات را دشمنانه به بازي مي گيرد. چه بغض سنگيني كه نه توان فرو دادنش را داري و نه جرات رها كردنش را...

شاهنشاه بزرگ و فقيد ايران محمدرضا شاه پهلوي، چهارم آبان يكهزار و دويست و نود و هشت خورشيدي منت بر سر جهان هستي گذاردند تا مدتي اگرچه اندك جهان را به شميم لطف حضرتش عطر آگين سازند. ايشان از دامان مادري مهربان و والاتبار ولادت يافتند.

در هفتمين سال از عمر مبارك شان به مقام ولايتعهد منصوب گرديدند. گزينش آن حضرت براي چنين مقام حساس و مهمي نياز داشت تا شاهزاده نوجوان دوران تحصيلي خود را به بهترين صورت ممكن و در كشوري توسعه يافته طي كنند. پس به فرمان پدر تاجدارشان رضاشاه كبير، والاحضرت ولايتعهد محمدرضا به كشور سوييس عزيمت فرمودند تا به آموزش در مقطع دبيرستان بپردازند. پس از بازگشت به وطن، ايشان در دانشكده افسري تحصيل را پي گيري نمودند. سپس با پرنسس فوزيه خواهر ملك فاروق(پادشاه وقت كشور مصر) پيمان زناشويي بستند. ثمره اين ازدواج – كه شوربختانه نتوانست ادامه يابد – والاحضرت شاهدخت شهناز پهلوي بود كه زايش ايشان به عنوان نخستين فرزند شاهنشاه آريامهر موجب خرسندي دربار گرديد.

پس از جدايي از پرنسس فوزيه، شاهنشاه فقيد ايران اراده فرمودند با ملكه ثريا اسفندياري ازدواج كنند. گرچه مشكل بزرگي اينبار بر سر راه پادشاه جوان قرار داشت. آن حضرت بقاي دربار هماره جاودانه پهلوي را در گرو ولادت وليعهد مي ديدند و ثريا قادر نبود فرزندي به آن دربار شكوهمند هديه كند. طلاق با توافق طرفين صورت گرفت و پس از لختي، يك رخداد خجسته شاهنشاه فقيد را با دوشيزه زيبا، محجوب و تحصيل كرده يي به نام فرح ديبا آشنا ساخت. علياحضرت فرح ديبا پهلوي يكسال پس از ازدواج شان با شاهنشاه بزرگ توانستند آرزوي قلبي همسر تاجدار و خواسته ديرينه ملت ايران را برآورده كنند. تولد يافتن جگر گوشه يي كه رضا نام نهاده شد(رضاشاه دوم)، خروش و شادماني وصف ناپذيري را به خانه دل خاندان جليل سلطنت و همچنين سرتاسر ايران ميهمان ساخت. محمدرضاشاه پهلوي كه اكنون آرامش خاطر بيشتري داشتند با كوششي غير قابل وصف همچنان در راه آباد ساختن ايران قدم برمي داشتند.

به راستي عزت، آبرو و اقتداري كه ايران در زمان سلطنت آن بزرگمرد فقيد و سعيد اندوخته بود اكنون و در زمانه ويراني وطن مان بسي دور از ذهن مي نمايد. چنان رويايي كه به دشواري مي توان باورش نمود. ايران مي رفت تا به اوج برسد و شاهنشاه مهربان خرسند بودند و از آنچه مي ديدند و مي شنيدند همواره لبخند بر لبان مبارك شان جلوه نمايي مي كرد. خرسند و شادمان از اينكه ميهن شان كه امانت گرانقدر و به ميراث رسيده پدر تاجدار بود اكنون به رونق و شكوفايي محض رسيده است و مردمانش سرفراز و سربلند اند. ايراني كه شايد چند سال ديگر در خيل ابرقدرت هاي دنيا جاي مي گرفت. ايراني كه ممكن بود تا ساليان سپستر كشوري باشد كه در تصميم گيري هاي بزرگ و جهاني نقش مهمي ايفا كند. پدر ايرانزمين و وارث كيان پادشاهي محمد رضاشاه در اين انديشه ها بودند و در راه تحقق آنها از هيچ تلاشي فرو گذار نمي فرمودند. افسوس كه اهريمنان مجال ندادند كه به خواست هاي ملي و وطن دوستانه آن حضرت جامه عمل پوشانده شود. افسوس كه فرصت اندك بود و راه بسياري هنوز در پيش رو ...

توفان شومي كه بهمن 57 وزيد و ايران را به نابودي كشاند، به مثابه سنگي بر گور وطن بود. شاهنشاه فقيد به تبعيد ناگزير شدند در حاليكه آن جسم نازنين در نبرد با يك بيماري درمان ناپذير، بردبارانه حيات زميني اش را تاب مي آورد. عارضه بدخيمي كه بر طحال ملوكانه چيره گشته بود سرانجام ميان ما و آفتاب عالمتاب مان فاصله يي سوزنده انداخت. بزرگ ارتشتاران محمد رضا شاه پهلوي در كشور مصر و در اوج غربتي تلخ، حدود ساعت پنج بامدادان روز پنجم امرداد سال يكهزار و سيصد و پنجاه و نه خورشيدي چشمان همايوني را فرو بسته و به ابديت پيوستند تا داغي هميشگي سينه هاي ما را شعله ور سازد و روح و جان مان را به حسرتي بي حاصل محكوم كند:

بي مهر رُخت روز مرا نور نمانده ست

وز عمر مرا جز شب ديجور نمانده ست

هنگام وداع تو ز بس گريه كه كردم

دور از رخ تو چشم مرا نور نمانده ست

صبر است مرا چاره ي هجران تو ليكن

چون صبر توان كرد كه مقدور نمانده ست

اكنون و در بيست و نهمين سالگرد به حق پيوستن آريامهر بزرگ، در پيشگاه روح پرفتوح ايشان ما شرمسار و سرافكنده هستيم. زيرا كوتاهي و سست انگاري هاي ما كه سبب آن وقايع دردناك و سلطه ملايان بر ملك اهورايي ايران گرديد، به گونه يي ادامه يافت كه تا امروز يادگاران همايون سرشت آن شاهنشاه بزرگ را گرفتار تبعيد و غم غربت نموده است.

امروز پنجم امرداد ماه سالگرد وفات ابرپادشاه پرشوكت ايرانزمين، شاهنشاه آريامهر محمد رضا پهلوي مي باشد. فرا رسيدن سالروز اين فاجعه غم افزا را نخست چاكرانه و بنده وارانه به پيشگاه وارث و جانشين برحق ايشان ذات اقدس ملوكانه اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوي تسليت عرض مي نماييم. سپس به حضور مادر معنوي ملت، شهبانوي پاك نهاد اين سرزمين وجود مبارك علياحضرت فرح ديبا پهلوي مراتب عرض تسليت خود را تقديم مي داريم. آنگاه به حضور انور والاحضرتان شاهدخت اشرف و شاهپور غلامرضا پهلوي تسليت عرض كرده و آنگاه به خدمت والاحضرتان شاهدخت شهناز، شاهدخت فرحناز و شاهزاده عليرضا پهلوي تسليت عرضه مي داريم. سپس به خدمت گرانقدر تك تك اعضاي خاندان جليل سلطنت پهلوي خصوصن ملكه ايران والاحضرت ياسمين اعتماد اميني پهلوي با تمام وجود تسليت و تعزيت خود را پيشكش مي كنيم.

پايداري پادشاهي پيروزي

_______________

نگاشته شده در تاریخ پنجم امرداد دو هزار و پانصد و شصت و هشت شاهنشاهي

هیچ نظری موجود نیست: