۱۳۸۷ تیر ۲۰, پنجشنبه

زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس-در باب افاضات بعضی از گروه های اپوزوسیون

بسیاری از اوقات با خودم کلنجار می روم و می کوشم خود را قانع سازم امروز که بیش از هر زمانی نیازمند اتحاد هستیم و اکنون که مسیر روشن و شفاف و مشخصی برای دست اتحاد دادن گروه ها و تشکل های اپوزیسیون فراهم آمده است و امروزی که رژیم حاکم بر ایران بیش از هر وقت بنا را بر سرکشی گذاشته و بلندپروازی های جاه طلبانه اش دیگر دارد از حد و مرز عبور می کند٬ بهتر است جانب رفاقت و صمیمیت میان جنبش ها و نهادهایی که در سنگر مشترک نبرد با حکومت اسلامی قرار دارند برقرار شود و شاید بهتر باشد به هر سختی و مشکلی کینه های عمیق را - که ناشی از ضربه های عمیق بسیاری از همین چهره ها و احزاب به اصطلاح مخالف به حیثیت ایران و به زندگی ایرانیان است- سر بپوشانیم و یا ببخشیم تا در سایه اتحاد٬ به خواست واحد و مشترک مان دست یابیم اما...

به خاطر می آورم ذات مبارک اعلاحضرت رضاشاه دوم پهلوی در یکی از گفتگوهای اخیرشان با تلویزیون "نسیم آزادی" با اشاره به یکی ازضرب المثل های معروف و پرمعنای انگلیسی فرمودند که مشخص کنید دوست دارید مشکل باشید یا راه حل... و اکنون جان نثار با استناد به فرمایش مطایبه آمیز آن حضرت (که ریشه در واقعیت تلخ اپوزیسیون دارد)مایلم که به همین مساله بپردازم و یا به واقع ریشه اینکه چرا هنوز برخی از این تشکل های مخالف رژیم اسلامی، در مقابل روند"اتحاد" مانند سدی ایستاده اند.

آیا این پرسش پیش نمی آید که به اندازه بحث عبور از جمهوری اسلامی٬ عبور از این افراد نیز لازم و ضروری باشد؟ عبارت مضحکی که برخی از این دلقکان نقاب آزادی خواه بر چهره زده به تازگی مطرح کرده و در بوق و کرنای جنجال ساز سیاسی شان می دمند٬ واژه "پهلویزاسیون" است که به صورت وقیحانه یی پرچمداری آن پادشاه عالی مرتبه و فرزانه را مورد سوال قرار می دهند و صدالبته پیداست که این تازه به دوران رسیده های حسرت به دل، از سرسپردگی ایرانیان آزاده و ایران پرست نسبت به رهبری معظم له٬ چه دردی می کشند و چه رشک و حسدی می برند.

اگرچه جای گفتن نیست اما زمانی که دنائت این به ظاهر حامیان آزادی و به واقع مزدوران پنهان حکومت ولایت فقیه، کاسه صبر عاشقان ایران را لبریز کند به ناچار باید پرده از هویت زخم خورده و مبهم این افراد برانداخت تا بیشتر پی ببریم چه عاملی موجب شده تا یک حکومت بدوی و ضد ایرانی نزدیک به سی سال همچنان در قدرت بماند در حالیکه ملتش در بسیاری از مواقع مجاز به نفس کشیدن هم نیستند.

آری همین افراد و همین تفکر کج و آلوده شان بود که منجر به رخداد انقلاب شوم پنجاه و هفت شد. همین ذهن بیمار و مغروق در منجلاب این حضرات اپوزیسیون بود که با بهانه دروغین "دموکراسی"، شرف ایران را از ما گرفت. همین حضور نابخردانه این موجودات ناراضی و ناراحت بود که باعث شد با از دست دادن سایه ایران پدر، میهن ما یکپارچه در سیاهی و عزلت فرو برود و مالکان سرزمین کوروش و داریوش کبیر، مشتی رجاله عمامه به سر باشند و امروز هم گوش و چشم خود را عامدانه بر حقایق بسته و ذهنیت بیمار و نحیف خود را سدی در برابر وسعت اقیانوس وار وجود رضا شاه دوم پهلوی قرار دادند تا فکر و اندیشه ساده لوحان را نسبت به انگیزه آن وجود بلند مرتبه(از به دست گرفتن سکان رهبری مبارزین) مخدوش سازند و بعضی گمراهان و یا افراد کوته بین را در خیال خام خود قانع سازند که ایشان می خواهند به مجرد بازگشت شان تاج و تخت خود را احیا کنند.

باید به این غرض ورزان- که دارند از حماقت بعضی مردم سنگر برای اندیشه سرتاسر وقاحت خود می سازند- گفت که شما سخت در اشتباهید و اگرچه در اشتباه تان همچنان باقی خواهید ماند و گرچه خودتان بهتر از سایرین می دانید که مدعی شما فقط پوچیات حاصل از دیدگاه معیوب شماست و ریشه واقعی ندارد اما به سه اصل توجه کنید. قضاوت بر این سه مورد را به دوش آنهایی می گذارم که بویی از هویت ایرانی برده و حقیقت را به مسلخ سیاست مشتی بی ارزش جاه طلب نمی برند:

1- گرچه ذات همایونی رضا شاه دوم هرگز خود را مدعی تاج و تخت نمی خوانند اما در نگاه قاطبه ملت ایشان وارث تاج وتخت هستند. مقام شاهزادگی و مهم تر از آن پادشاهی آن حضرت یک مقام ذاتی و ماهیتی است و چیزی نیست که فردی بخواهد به ایشان هدیه کند و یا از آن ذات مبارک بستاند.

2- اعلاحضرت رضا شاه دوم همیشه و در قالب تکیه کلامی قاطع، انتخاب حکومت آینده ایران را به خود مردم واگذار کرده و در کمال لطف و کرامت منحصر به فردشان نشستن بر اریکه شهریاری را به رای ملتی واگذار کرده اند که گروهی از نسل پیشین شان -اگرچه از سرنادانی- رفتار بی شرمانه یی با پدر تاجدار و فقید آن حضرت مرتکب شده بودند.

3-رسیدن به آزادی و عبور از حکومتی که چون طاعون خطرناکی بر جان میهن ما رخنه کرده است به هر حالت نیازمند یک رهبر می باشد و پرسش اینجاست که شما موجودات حقیری که در پیشگاه رهبری آن یگانه بی تکرار، جسارت بیجا کرده و از اصطلاح من درآوردی و بی معنای پهلویزاسیون استفاده می کنید کدام گزینه را برای رهبری لایق تر می شناسید؟ نکند خودتان را در این کسوت دیده و در رویاهای تان ملت را شیفته و خواهان خود می دانید و دچار این وهم خطرناک هستید که این مردم -مردمی که تکیه کلام شان نام مبارک اعلاحضرت است و مردمی که بیست و نه سال است با توجه به سطح فرهنگ و نوع بینش شان نام "رضا" ورد زبان شان است - افسون شما افسانه پرستان شده و زیر بیرق تان خواهند رفت تا یکبار دیگر با سر به زمین بخورند؟؟!

به خاک پاک ایران سوگند که هرگز و هرگز و هرگز جایگزینی برای رهبری وجود ندارد که حتا میان جامعه کوچکی از ایرانیان به اندازه یک صد هزارم اعلاحضرت محبوبیت و مقبولیت داشته باشد. دست از توهمات کودکانه و مضحک تان بردارید و مانند یک فرد بالغ اندیشه کنید.

این سنگ اندازی ها برای تان ثمری ندارند پس بیش از این برای ما مسجل نسازید که از نکبت امروز ایران رضایت مندید و مشتاق هستید وطن مان در لجن حکومت دستاربندان بماند. کمی آرام بگیرید و در محضر ابر انسانی که یک تارموی ایشان از دنیای شماها فراتر است ادعای بزرگی و دانایی نکنید. یکی از متفکرین جمله زیبایی دارد که دال بر این است:"کسی که بکوشد بزرگ تر از خود را کوچک کند شخصیت خود را تحقیر کرده است"

از رویای رهبری و از سودای اریکه داری بیرون بیایید. ایرانیان دیگر بازیچه بازی منفور شما نخواهند شد. قاطعانه و بی هیچ تردیدی بدانید مردم ایران٬ بند کفش اعلاحضرت را با تمام ایدئولوژی شماها جا به جا نمی کنند پس این دست و پا زدن شما تنها خودتان را خسته تر می کند:

گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس

زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس

نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان

گر شما را نه بس این سود و زیان٬ ما را بس

یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم

دولت صحبت آن مونس جان ما را بس

از در خویش خدا را به بهشتم نفرست

که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس.

________

نگاشته شده در تاریخ بیست و یکم تیر دو هزار و پانصد و شصت و هفت شاهنشاهی

هیچ نظری موجود نیست: