۱۳۸۸ دی ۱۴, دوشنبه

شکاف درونی رژیم بهترین فرصت برای براندازی حاکمیت اسلامی


دو گانگی و شکاف عمیقی که میان سردمداران تراز نخست رژیم اسلامی و همینطور در بین رده های پایین تر آن ایجاد شده امروز در حکم فرصت مهمی است.

این شکاف هرچند در سه دهه گذشته و آغاز شکل گیری حکومت خمینی نیز مشهود بوده اما با گذر زمان هر ساله این رخنه بازتر و عمیق تر شده و امروز کار رژیم ولایی را بدان سو برده که به نظر می رسد بدل به مشکلی اساسی برای جمهوری اسلامی گردیده باشد.

پیش از آنچه وارد بحث اصلی شویم بد نیست چند نمونه از قطب های شاخص شکاف مورد نظر را مرور کنیم:

حسن خمینی به عنوان متولی قبر پدر بزرگش، اکنون به تعارض و اختلاف نظری جدی با شخص ولایت فقیه رسیده است. وی به طور صریح و علنی موضع گیری های خود را اظهار می دارد.

ارتش به عنوان ارگانی که شاید در تمام طول سال های عمر رسوای جمهوری اسلامی با سپاه در تضاد بوده است امروز این تضاد را علنی و آشکار ساخته و در همین باره درجه داران سطح بالای ارتش بیانیه صادر کرده و مخالفت خود را با سیاست های رژیم اعلام می دارند.

میرحسین موسوی به عنوان نخست وزیر و دست راست خمینی و یکی از عناصر اصلی رژیم، امروز بر سر دستیابی به قدرت، تبدیل به یک قطب متضاد شده و این تضاد و تناقض را نیز بارها و زیر عناوین مختلف در رو به رویی با آرا و اندیشه های ولی فقیه اعلام کرده است.

علیرضا بهشتی و علی مطهری فرزندان دو تن از پیشکسوتان برپایی جمهوری اسلام فروشان، امروز شمشیرشان را برای حاکمیت ولایی از رو بسته اند.

اکبر هاشمی رفسنجانی به عنوان یکی از پایه های اصلی انقلاب 57، اکنون به همراه خانواده و فرزندانش برای حفظ و گسترش منافع قدرت جویانه خود رو به روی علی خامنه یی ایستاده و در ستیز برای تصاحب جایگاه نامشروع ولایت فقیه، هاشمی نیز بدل به یک قطب مخالف گردیده است.

سپاه نیز از این رخنه ژرف در امان نبوده و میان سران سپاه نیز، رو در رویی و تضاد های جدی و غیر قابل انکار موجود است.

ووووو...

مثال ها بسیارند و شاید چند نمونه به تنهایی بتوانند کفایت کنند که اصل مطلب چیست؟

هر سیستمی وقتی بنا باشد به سمت اضمحلال و فروپاشی گام برداشته و مسیر زوال را بپیماید عینن به حال و روز جمهوری وقت ایران مبتلا خواهد شد.

رژیم اسلامی می رود تا با سرعت هرچه تمام تر پلکان فنا را تا بسته شدن همیشگی دفتر خود و پیوستنش به تاریخ طی کند. شکافی که میان اصلی ترین ستون های رژیم افتاده است شکافی نیست که بتوان از آن عبور کرده و یا چشم پوشانه آن را به حال خود باقی گذارد. رژیم به وضوح وارد مسیری شده است که قطعن راه بازگشتی نخواهد داشت.

سناریوهای احتمالی رژیم بیش از دو تا نمی توانند باشند:

یا حکومت الله به بازیابی مهره ها پرداخته و تا حدی مواضع خود را تغییرات موقتی خواهد داد تا عناصر از دست رفته را دوباره به سمت خود جذب نماید و یا اینکه در اقدامی انتحاری به تصفیه و حذف مهره های نامبرده دست خواهد زد.

راه دوم از آنجایی که برای رژیم هزینه بالایی در بر خواهد داشت(سوای در نظر گرفتن راه و روش تصفیه مورد نظر)، از نگر سردمداران اصلی گزینه مناسبی نخواهد بود و راه یکم شاید راه هموارتر و بی خطرتری برای شان تلقی شود. راهی که دشواری کمتری داشته و در حکم یک اعاده حیثیت موقت برای جمهوری اسلامی، می تواند دلگرم شان سازد.

اما سوالی که برای سران رژیم و خصوصن شخص ولی فقیه مطرح است اینکه تا کجا می توان آرمان ها و ارزش های مفروض رژیم را که تمام هویت و ماهیت رژیم بدان وابسته است به مسلخ فرستاد؟ این خودکشی اعتقادی تا چه مرزی باید پیش رود تا جوابگوی بحران موجود باشد؟

آیا رژیم ولایی می تواند بخشی از کلیت و موجودیت خود را که امروز نه تنها از جانب مخالفین و منتقدین اش که از طرف بسیاری از عناصر درونی رژیم مورد سوال است به کنار نهد تا از گرداب موحشی که تهدید کننده همه هستی اش می باشد خود را رهایی ببخشد؟

بالطبع انکار ارزش های پایه یی رژیم از سوی سران حکومت، ریسک بزرگی می طلبد و با توجه به بیم وافری که مسوولین اصلی رژیم از فروپاشی قدرت و متعاقبن نابودی مطلق خود دارند، این هرگز نمی تواند یک ریسک قابل قبول به شمار رود. زیرا هر تلنگری که به پایه های سست شده و رو به ویرانی ایدئولوژی حکومت اسلامی وارد آید می تواند همه چیز را بر سرشان آوار کند.

جمهوری اسلامی گرچه از روزهای نخستین شکل گیری خود، بر نامشروع و نامناسب بودنش واقف بوده اما شراب گوارای قدرت مطلقه حتا در روزگاری که ستم و خفقان ملت را تا سرحد انفجار رسانیده باشد چیزی نیست که علی خامنه یی از آن صرف نظر کند.

به معنای واضح تر امروز و پس از سی سال سلطه بی چون و چرای رژیم اسلامی و تحمیل این حکومت بر ایران و ایرانی، مصیبت، فقر، بیماری، شکنجه، زندان، اعدام و مرگ سهم آحاد شریف ملت ایران بوده و در نقطه مقابلش ثروت، قدرت، شهرت و آزادی بی حد و حصر نصیب پست ترین اقشار جامعه از دزد و قاتل و آخوند و روضه خوان و... گردید و حال سران چنین حاکمیتی که طعم خوش رفاه بی کرانه را در سایه شقاوت و جنایت چشیده اند هرگز نی توانند از آن چشم پوشی کنند. به ویژه وقتی که فروپاشی نظام برابر با نقطه پایان همه چیز باشد.

خامنه یی و اطرافیانش به راستی می دانند آنسوی مرزهای ایران نیز جایی نداشته و از سوی محاکم بین المللی سال هاست حکم جلب و دستگیری شان صادر شده و راه رفت و برگشتی پیش روی شان دیده نمی شود.

شکافی که امروز به وضوح هرچه تمام تر در ابعاد گوناگون رژیم مشهود است بهترین فرصت می باشد تا ضربه نهایی از سوی مخالفان، معترضان و مبارزان حقیقی وارد شود.

آنچه که برای جمهوری اسلامی تیر خلاص محسوب می شود نه یک جنگ نظامی و نه هرگونه خشونت خونین می باشد که قاطع ترین ضربه زمانی بر چهارچوبه رژیم وارد خواهد آمد که آحاد ملت رو در روی شان بایستند و سران اصلی جمهوری اسلامی به عینه ببینند که تک تک پایگاه های مردمی رو به روی شان ایستاده اند و امکان هیچ نوع مقابله یی را نیز ندارند.

نبرد لایه های مختلف جامعه در سودمندترین حالت خود بایستی در عرصه فرهنگی باشد. اگرچه صحنه های دیگری نیز در این نبرد حساس و سرنوشت ساز می توانند تعریف شوند اما یکی از بارزترین و کارسازترین عرصه ها عرصه فرهنگی است. خصوصن تلاشی که باید برای بیدار سازی نسل جوان صورت گیرد بسیار شایان اهمیت می باشد.

شکافی که امروز در اصل حکومت دیده می شود، فرصتی طلایی و مغتنم است برای یکایک ما و می تواند در حکم میانبری برای رسیدن به هدف مشترک ما یعنی براندازی اصل و اساس رژیم باشد.

___________

نگاشته شده در تاریخ پانزدهم دی دو هزار و پانصد و شصت و هشت شاهنشاهی

۱ نظر:

Shahdad گفت...

با درود فراوان،
لطفآ لینک مرا (پاینده ایران پاک و زیبا) به لینک زیر اصلاح نمایید.

httpS://Twitter.com/Iran_For_Peace

با سپاس فراوان