۱۳۸۸ آبان ۵, سه‌شنبه

در آستانه خجسته میلاد شاهنشاه ایران غزلی پیشکش به دربار ملوکانه

اکنون با خرمی و شادکامی به پابوسی نهم آبان خجسته زادروز خدایگان و سرور کائنات، صاحب و میراث دار اریکه کیانی ایرانزمین، ذات اقدس ملوکانه اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی آرام آرام نزدیک می شویم.

هرچند ابهت و عظمت این روز بزرگ و این ولادت با سعادت آنچنان است که زبان را از توصیف خود عاجز می نماید و شوربختانه دست ما همچنان کوتاه است و خرما بر نخیل...

همواره در آستانه فرا رسیدن این فرخنده میلاد و سالروز زایش عصاره حقیقت و تفسیر ناب خلقت، آن خورشید فروزان و آن دلارای سرو قامت، آنچنان بهت و تحیر شکوه شاهانه ذات همایونی ایشان این حقیر را در بر می گیرد که جایی هرگز برای کلامی جز مدح بی پایان آن وجود بی نهایت باقی نمی گذارد.

اما در کمال شرمندگی و خجلتی که بایسته این کنیز کمین خدمت دربار شکوهمند حضرتش است در محضر معظم له و در چند گامی نهم آبان، ولادت شکوهمند آن یگانه فرمانروا، جان نثار جسارت کردم و سروده یی ناچیز به خاک پای شهریاری آن اهورامرد والاتبار پیشکش کرده ام.

امید که این دست نوشته های ناچیز، دست کم آن اندازه لایق باشند تا قطره یی از اقیانوس بی کرانه وجود مبارک آن ابرپادشاه را به قلم درآورند.

حقیر غزل زیر را در هشت بیت سروده ام و چاکرانه به دربار اعلاحضرت رضا شاه دوم تقدیم می دارم:

برای رویت طلوع روی تو به انتظار مانده ام

شکسته در غَم و غروب و غربتم که سر به دار مانده ام

اگرچه چشم مست تو، چنین سیاه کرده روزگار من

هنوز غرق حسرتم برای جرعه یی خمار مانده ام

سراسر از تباهی ام، نگاه کن نگار غمگسار من

ببین خزانم و به انتظار مژده ی بهار مانده ام

کرشمه های چشم تو تمام هستی مرا به باد داد

ولی چه غم که بازهم به حسرت تو ای نگار مانده ام

نگار دلفریب من، بهانه ی شکُفتن غریب من

بیا ببین تو نازنین که قرن هاست بی قرار مانده ام

حضور تو یگانه اعتبار میهن است، ماه دلربا!

شب است و در خیال بازگشتت ای یگانه یار مانده ام

چه کرده با من عاقبت، خیال خام چشم های روشن ات؟

که محو جذبه ی فروغ طلعت تو شهسوار مانده ام

بیا که در غیاب تو، دیار من پر از غم غریبی است

درین دیار غم گرفته بازهم به انتظار مانده ام...

_______

نگاشته شده در تاریخ ششم آبان دو هزار و پانصد و شصت و هشت شاهنشاهی

هیچ نظری موجود نیست: