۱۳۸۸ مرداد ۲۱, چهارشنبه

ادامه جنبش سبز ايران را به كجا خواهد برد؟

سي سال پيش خميني كشور ما را به گروگان گرفت و امروز پسمانده هاي وي به صحنه سياست قدم گذارده اند تا راه او را ادامه دهند و پا جاي پاي آن جاني بالفطره بگذارند. به راستي براي ادامه يافتن و طي طريق كردن راهي كه خميني جلاد با خون و خونريزي آغاز كرد، چه هزينه هايي بايد پرداخت شوند؟ آيا آنهايي كه فرياد برداشته اند رهروان خلف وي هستند تجربه خون آلود راه وي را پر فايده دانسته و با خبرند يك قدرت اهريمني پشت سر "راه خميني" قرار دارد كه مي تواند در دستيابي اينان به قدرت و ثبات آن موثر باشد؟ يا تنها به سبب متصل ساختن خود به نخستين ركن اين رژيم ديكتاتوري يعني روح الله خميني چنين مي گويند؟ به عبارت واضح تر آيا اين پيروان راه خميني با نگر بر كارآمد بودن آلت قتاله ايدئولوژيكي خميني، خود را رهروان راه وي مي پندارند و يا اين تنها جمله يي سطحي براي به جلو بردن اهداف مربوطه مي باشد؟

از ديد نگارنده همان حالت اول واقعي تر به نظر مي رسد چرا كه جاده آغاز شده توسط موسوي و ياران او شباهت بسياري به اوان كار رژيم نامشروع اسلامي دارد تنها با يك تفاوت كه اينبار مغز شويي افرادي كه پيراهن هاي غربي و مد روز به تن دارند(جاي ريش هاي انبوه و چادرهاي سياه) در دستور كار قرار گرفته كه سرانجام با بهره برداري فكري، روحي و رواني از آنان همان معيارها و ايدئولوژي 57 حفظ و پاسباني شوند.

جنبش سبز يك اصطلاح دو تكه يي كه تكه اول آن از يك كوشش، حركت و روش صحبت كرده و تكه دوم آن يعني "سبز" نمايان كننده يكي از رنگ هاست كه جاي تامل بسيار دارد. سبز از ديرباز نماد سيادت و برخورداري از شجره اعراب بوده است. سيد به معني نوادگان پيامبر اسلام محمد مي باشد يعني تباري عربي و غير ايراني و چه كسي نمي داند اعراب از ديرهنگام دشمنان سوگند خورده ايرانيان بوده اند و فخر فروختن به خاطر نسب داشتن از اينان، درست به مثابه رويارويي با مليت و هويت وطني مي باشد.

رنگ سبز از حدود چهارماه پيش رنگي بود كه به وسيله هواخواهان يكي از چهار نامزد نمايش فريبكارانه انتخاباتي(ميرحسين موسوي) برگزيده شد و پس از آن براي تبليغ اين شخص مورد استفاده آنها قرار گرفت. شعار اصلي مير حسين موسوي بازگشت به ارزش هاي نخستين انقلاب است و همين شعار پرسش انگيز، داستان هاي بسياري در خود نهفته دارد. موسوي مي خواسته و همچنان مي خواهد جامعه را به جريانات منفور سال هاي 58 و 59 و يا وقايع دردآور دهه شصت بازگرداني كند.

موسوي نيز به مانند ساير رجاله هاي اين رژيم(احمدي نژاد، رفسنجاني، مهدوي كني، حداد عادل و...) در جستجوي كسب، تثبيت و گسترش قدرت در سايه نظام انيراني اسلامي مي باشد تا بتواند اهداف ننگين خود را عملي سازد. اينكه ميان وي و سايرين تفاوت چنداني وجود ندارد صحبت ديگري است كه البته از بديهيات شمرده مي شود اما اينكه موسوي توانسته بخش مهمي از نيروي بالقوه مبارزه با حكومت الله را توسط شال سبز سيدي خود قبضه نمايد اصلي ترين مطلب است كه بايد بدان توجهي خاص نمود.

مير حسين موسوي به عنوان يكي از نزديك ترين افراد به خميني ملعون، پيراهنش به خون هاي بسياري از مخالفين و معترضين آن زمان آلوده بوده است. آنچنان كه شماري از مدعيان امروز(پاسدار اكبر گنجي، حاجيه خانم شيرين عبادي و ديگران) همان زمان و در حاليكه قامت سرافراز ميهن ما ايران زير سم ويرانگر ملايان بدسرشت لهيده بود و از سوي ديگر نيز يك كشور ضعيف دست دهم عربي مانند عراق بر حسب ناداني و بي كفايتي محض خميني، با ايران وارد جنگي تمام عيار گرديده و در جبهه خود مشغول قرباني گرفتن از ملت ايران بود، همين به ظاهر آزاديخواهان امروزي و نمونه هاي تام و تمام بنيادگرايي ديروز، در خيابان ها و با رگ هاي بيرون زده و دهان هاي كف آلوده در حال سركوب مداوم مردم بودند. رفتار تندرو و راديكال آنان ركوردي كم سابقه و شايد برابر با آنچه كه طالبان در افغانستان پياده كرد در اذهان عمومي ثبت نمود كه جاي هيچ كتماني ندارد.

موسوي ساليان سال مانند مردي مرموز در يك نقاب ابهام آلود فرو رفت و چيزي حدود دوازده سال پيش و در آستانه هفتمين انتخابات رياست جمهوري به صورت شهاب آسا هويدا شد و در تصاوير تبليغاتي خاتمي، چهره وي به عنوان مشاور يكم آينده خاتمي(در صورت پيروزي) نقش بست. به رغم پيروزي انتخاباتي محمد خاتمي، موسوي بار ديگر به محاق رفت تا اينكه يكسال مانده به دهمين انتخابات رياست جمهوري ناگهان در عرصه سياست ظهور كرده و بسياري را فريب داد تا براي نخستين بار از جنبه وسعت آراي مردمي انتخاباتي پرشور و جدي را در ايران رقم بزنند. بسياري غافل بوده و همچنان نيز از اين مطلب بي خبرند كه در يك چهارچوبه ديكتاتوري و ساختار ضد مردمي مانند جمهوري اسلامي، هرگز امكان اقبال آرا آزاد و مردمي وجود ندارد. آنها در اوج بي خبري و يا شايد حماقت خود فراموش كرده بودند موسوي نيز تاييد شده از سوي شوراي نگهبان و بالطبع مطلوب شخص خامنه يي است.

جنبش سبز امروز چه هدفي در سر دارد؟

راهي كه اين جنبش طي مي كند جز فرسوده و خسته كردن نيروهاي مردمي و مبارز و همينطور مقاوم سازي قوه قهري و سركوبگر رژيم بازخوردي نخواهد داشت. شال سبز موسوي و تبار اسلامي وي جنبشي است كه ايران را به قعر نابودي پرتاب خواهد نمود. همان عزيزاني كه در راستاي وقايع اخير گل عمرشان به دست مزدوران قلاده به گردن علي خامنه يي پرپر شد شايد اگر اين وقايع شوم رخ نمي دادند هركدام شان مي توانستند بيرق به دستان آزادي ايران باشند. بي شك اينان سرمايه هاي پرارزشي بودند كه مي شد حفظ شان كرد و در فرداي آزادي و در ايران صد در صد سكيولار و فارغ از هرگونه انديشه دين مدارانه، از وجود تك تك شان بهره مند شد اما هم اكنون جاي خالي شان حس مي شود.

ما در جستجوي سربلندي پرچم شير و خورشيد نشان هستيم نه افراشته شدن شال سبز مير حسين موسوي. ما هرگز نمي خواسته و نخواهيم خواست گونه يي ديگر از اسلاميزم در ايران پياده شود. هدف ما اين نبوده و اكنون به تلخي شاهديم كه چه دارد بر سر مبارزه و مبارزين مي آيد.

آن نيروي قدر قدرتي كه امروز مي توانست حامي و هوادار بازگشت ارزش هاي واقعي ايران كهن سال ما باشد، بدل به نيرويي منفعل گرديده تا ارزش هاي خميني را بازيابي نمايد. دستاني كه مي توانستند پرچم شير و خورشيد ايران را به اهتزاز در آورند چه شده كه امروز علم داران نهضت كفتاري به نام خميني شده اند؟ آيا اينهمه مصيبتي كه سي سال سلطه بي امان عمامه به سرها و ددمنشي آنها بر سر ما آورده بايد به نقطه يي برسد كه دست راست خميني تبديل به سمبل آزادي شود؟ آيا رنگ نمادين و تعريف شده مقاومت آزاديخواهان حقيقي، سبز است يا سرخ؟ ما پيشاني ها و چهره هاي به خون خفته هزاران هزار مبارز حقيقت طلب را فراموش نخواهيم كرد كه يا در پشت درب هاي بسته بيدادگاه هاي انقلاب اسلامي محكوم به اعدام شده و يا در زير شكنجه هاي موحشي كه تصورشان در ذهن نمي گنجد به شهادت رسيدند. ما نمي توانيم بگذاريم بار ديگر همان شعارها و همان شاخص هايي كه ايران را به خاك مذلت انداختند، جوانان مان را بفريبند و ايران را در همين خاكستر نشيني امروز باقي نگه دارند.

اين چيزي جز سياست خود رژيم نيست. سياستي منحوس و تكراري كه جامعه نوين و بالنده ايران را كه مي تواند دوباره تولد شود و رو به روي تباهي امروز قد برافرازد، به سمت و سويي سوق دهند كه همان الله اكبر نفرين شده را سر بدهد و همان دور باطل را طي نمايد.

نماز جمعه به عنوان يكي از شوم و پليد ترين نمادهاي جمهوري اسلامي و اينبار در پشت سر يكي از پلشت ترين عناصر اين رژيم (هاشمي رفسنجاني) تنها در كالبد سياست شوم اينان مي رود تا سمبلي از مبارزه معرفي شود. اين از اهداف حاكميت واپسگراي وقت است تا در آينده يي نزديك يا دور به عنوان برگ برنده استفاده كند و نشان دهد امت اسلام همواره به دنبال اسلام است و در زمان مبارزه هم كه باشد خشم خود را با پرشور كردن نماز جمعه و اقتدا به فلان عمامه دار نشان مي دهد! كه فريبكارانه اثبات نمايد مردم از ابتدا همين ريش و عمامه و نماز را مي پرستيدند و از بدو حمله شترچران هاي عرب، اين ملت ايران بود كه آغوشش را به روي تعفن اعراب باديه نشين باز نمود. تاكيد بورزد اين خود مردم بوده و هستند كه در كمال بي شعوري ارزش هاي ملي، نهادينه شده و به راستي ستايش انگيز خود را به كنار مي نهند و به دامن آلوده واليان فقيه و آيت الله ها پناهنده مي شوند.

كاش بيدار شويم و ببينيم چه فاجعه هولناكي انتظار ايران را مي كشد. كاش باور كنيم موج سبزي كه لرزه به جان قشر عمده يي از دوستداران آزادي انداخته است آن جاده يي نيست كه ما را به آزادي و سكيولاريزم رهنمون كند بل كوره راهي حيله ورزانه است كه دوباره همه گي را به جهنمي پرتاب خواهد كرد كه سي و اندي سال پيش جهالت نادانان سبب ساز آن گرديد. همان زمان كه هنوز حاكميت اسلام ناب دوزخي خميني بر سر ما چيره نشده بود بسياري بي آنكه دست كم پيرامون سيماي حقيقي خميني تحقيق كنند وي را سيد اولاد پيامبر خطاب كرده و مهر ننگين اش را به دل آويخته و چهره بدهيبت آن هيولا را در ماه نظاره مي كردند. همان روزها نيز دو نسل پيش از اين دچار همين اشتباه شده و كاري كردند كه تاريخ به حال ملت ايران گريست. اكنون با كمال تاسف حافظه تاريخي عده يي آنقدر ضعيف است كه پيش مي روند تا اشتباه مهلك خود را به گونه يي دشوار تر تكرار كنند.

تاريخ شوم يك هزار و چهارصد ساله سلطه فكري و عملي اعراب به ما نشان مي دهد تنها راهي كه اعراب مي توانسته و مي توانند بر ايران مستولي شوند از دريچه يي به نام خرافه پرستي و خرافه گرايي بوده است. اسلام چاه پرستي، اسلام جهاد، اسلام كرنش به سيد و ملا و مفتي، اسلام ترور، اسلام دخيل بستن، اسلام امر به معروف، اسلام وطن ستيزي، اسلام تبعيض، اسلام شكنجه و... اينها هيچ كدام طي تاريخ ايران پس از اسلام و از جانب متوليان اين مكتب، هدف تلقي نمي شده اند بلكه هر كدام شان ابزاري براي به بند كشيدن "باشندگان ايران" و ابقاي قدرت و حاكميت همين متوليان بوده و هستند. هنگامي كه ملتي با رنگ سبز و سجده به درگاه امام زاده ها سرگرم باشد سرمايه هاي آن ملت و آن جامعه به آساني غارت مي شوند و مردم بي آنكه بدانند در حال طي كردن جاده يي به سمت زوال و مرگ انديشه هاي شان هستند.

____________

نگاشته شده در تاریخ بيست و دوم امرداد دو هزار و پانصد و شصت و هشت شاهنشاهي

هیچ نظری موجود نیست: