۱۳۹۰ مرداد ۲۱, جمعه

آب بازی ممنوع، تجاوز آزاد - اینجا ایران اسلامی ست

در مملکتی که همه چیز حتا ساده ترین تفریحات ممنوع باشند، جرم آب بازی کردن آنقدر سنگین است که سران نیروی انتظامی مستقیمن وارد عمل شده و افراد آب بازی کننده بی درنگ بازداشت می شوند. اما در همین مملکت پر از ممنوعیت و در همین کشوری که امام زمان بر آن حکومت کرده و آیات قرآن هدایت کننده اش هستند، جان انسان ها آنقدر بی بهاست که هیچکس متوجه مرگ ده ها گرسنه و بی خانمان ایرانی طی یک شبانه روز نمی شود. مرگ انسان ها در ایران اسلامی بی صداست اما بالعکس ننگ و فساد رهبران دینی و آخوندهای مفتخور اصلن بی صدا نیست و تشت رسوایی شان سال هاست که از بام افتاده است.

در همین ایران اسلامی و در مملکت امام زمانی و زیر سلطه ولایت متعفن فقیه، طی ده روز دو ورزشکار مشهور به قتل می رسند و به چند زن و دختر تجاوز می شود اما انگار نیروی انتظامی خواب است و آنقدر به جمع آوری دیش های ماهواره مشغول می باشد که نه تنها جلوی وقوع این جنایات را نمی تواند بگیرد بلکه در امر یافتن سرنخ های اصلی این فجایع نیز عاجز و ناتوان است.

واقعیت را بپذیریم در ایران امروز، حق با مردم نیست بلکه حق با یک شریعت کهنه و هزار و چهارصد ساله است. آنچه که با شئونات اسلامی منطبق نباشد، به سرعت قلع و قمع خواهد شد اما آنچه که به این دین و شریعت کذایی مربوط نباشد، مساله مهمی محسوب نمی شود و اصولن بحث روز نیست. در ایران امروز بحث اصلی به دین و مذهب مربوط است. آن کسی حق بیشتری برای زندگی دارد که تظاهر مذهبی اش بیشتر باشد و آنکه در گردونه اسلام و اسلام خواهی قرار ندارد، نه تنها حق استفاده از امکانات رفاهی را ندارد بلکه بر سر حق زیستن او نیز جای شک و تردید است.

در حکومت الله و در بطن ام القرای اسلامی، آب بازی کردن ممنوع است. گوش دادن به موسیقی فعل حرام، خندیدن مکروه و نشانه جلف بودن است. شادی امری ناپسند به شمار می آید. اما تجاوز جنسی آزاد و گاهی اوقات یک فریضه شرعی است. کشتن انسان ها جهاد و تکلیف الاهی ست. فقر و گرسنگی امری بسیار عادی و طبیعی است و گریه و شیون از مصادیق نزدیکی به خداست!!

اینجا به جهان وارونه تبدیل شده است. ما باید بپذیریم در کشوری زندگی می کنیم که به رغم تاریخ بسیار پرشکوه و مملو از فرهنگ خود، هم اکنون به دست مشتی بی سر و پای رجاله گرفتار آمده است و به همین دلیل همه چیز برعکس است و هیچ چیزی سر جای خودش قرار ندارد.

از کشوری که جای تحصیل کرده ها و متخصصین و فرهنگیانش در زندان باشد اما ارازل و اوباش و قداره کش هایش در کسوت پلیس و به اصطلاح حافظ جان و مال ملت باشند، چه انتظاری بیش از این می توان داشت؟


__________________________________________
نگاشته شده در تاریخ بیست و یکم امرداد دو هزار و پانصد و هفتاد شاهنشاهی

هیچ نظری موجود نیست: