۱۳۸۸ بهمن ۱۷, شنبه

جنبش سبز و نیاز فوری به یک رهبری آگاه

در دهه نامبارکی قرار داریم که ملایان بی سر و پا و دژخیمان ایران دزد آن را "دهه فجر" می نامند. به راستی این فجر چه معنایی دارد؟ انفجار از مشتقات فجر در زبان تازیان است. اتفاقن خمینی گجستگ نیز در ابتدای چیرگی اش بر ملت ناله سر داد که این انقلاب یا همان شورش و شرارتش انفجار نور بود. کاری به هجو و مزخرف بودن این تعبیر احمقانه نداریم اما این فجر به معنی واقعی کلمه همان انفجار است. انفجاری ویرانگر که در تمام ایران به وقوع پیوست تا همه چیز را نابود کرده و همه را به خاک سیاه ماتم بنشاند.

جا دارد تا در میانه این دهه شوم و در حضیض بیچارگی ایران، از آن بزرگ ارتشتاران فقید نیز عاشقانه یاد کنیم. آن ذات مبارکی که آمدنش طلوعی در آفاق ایران بود و سفر کردنش آوار مصیبتی که بر سر و روی ما فرو ریخت.

آمدن خمینی سرآغاز فجایعی بود که یک به یک بر ما گذشتند و امروز باید نگاه کنیم که در کجای جهان ایستاده ایم؟ چه می خواهیم و این سی و یک سال نکبت بار چه به ما آموخته است؟ به عنوان یک ملت کهن چه حاصل، توشه و ثمره یی جز رسوایی بین المللی کسب کرده ایم؟ از این سال های تاریک چه عبرتی گرفته و بالاخره اینکه مایلیم چه پیامی برای نسل و نسل های آینده داشته باشیم؟

کارنامه رژیم اسلامی واضح تر از هر دلیل و مدرک دیگری نشان می دهد که هیچ راهی جز محو و سرنگون سازی کامل این رژیم پیش روی ما قرار ندارد. عملکرد سیاه و مملو از جنایت جمهوری اسلامی طی این سه دهه، نمود بارزی از اصلاح ناپذیری حکومت است و عیان می سازد که هیچ راهی نمی تواند از بطن این رژیم بگذرد حال آنکه بنا باشد به آزادی بی انجامد. هر گزینه قابل قبولی پس از نابودی حکومت الله قابل بررسی خواهد بود.

امروز و در دهه نامیمونی که یادآور انفجار تحجر در عصر تمدن و سالگرد چیرگی وقاحت بر اصالت است و ایامی که برای میهن ما در حکم یک عزای ملی به تمام معناست، بیاییم و ببینیم چه باید کرد؟ اگر بنا باشد مسیری را تا به آخر درست طی کنیم باید از ابتدا هدف مان را ملموس و مشخص سازیم. باید بدانیم چه می خواهیم و سپس وارد عمل شویم.

مشکلی که امروز جنبش سبز با آن رو در روست و به شکل تاسف باری آینده و سرانجامش را تیره و مبهم در نظرمان نمایان می سازد عدم برخورداری از یک هدف واحد است. بسیاری از جوانان که بالطبع شور و علاقه وافری به آزادی داشته و از وضعیت موجود ناراضی و خشمگین می باشند اگرچه قابلیت شرکت در عظیم ترین قیام ها را دارند اما عملن دچار سرگردانی اند. زیرا خودشان هم هدف و غایت تلاش های شان را - که با جانبازی و سربازی همراه است - به درستی نمی دانند.

این سرگردانی واژگانی و لکنت پر ابهامی که در بیان اهداف خود دارند، زمینه یک آسیب شناسی عمیق و جدی را فراهم می آورد. نمی توان پذیرفت که عده یی با قلب پاک و احساساتی شریف به میدان بیایند، قربانی بدهند اما هنوز ندانند که چه می خواهند و نقطه نهایی شان چیست؟ ندانند که در پس اینهمه جان فشانی چه چیزی می خواهند. ما باید در هدف اصلی و غایی مان به وفاق برسیم تا بدانیم می خواهیم به کدام قله دست یازیم.

تعریف و تبیین هدف اصلی به صورت دیالکتیک، تنها در توان کسی است که بنا باشد رهبری این جنبش را بر عهده گیرد. بزرگ ترین آسیب و چالشی که در جنبش ها و قیام های بدون رهبر یا برخوردار از رهبری ضعیف پیش می آید، بی هدفی و سردرگمی است. شاید برخی باور داشته باشند همان ایمان به آزادی خواهی و شور و هیجانی که به صورت فطرتی و حسی موجود است طی کردن بهینه مسیر را کفایت خواهد کرد حال آنکه این عقیده برآمده از اشتباهی بزرگ و ناشی از بدفهمی اصل مطلب می باشد. احساسات، ایمان، فطرت نیالوده و همه و همه درست اما این جنبش زمانی به ثمر می رسد که در عمل خود را نشان دهد و نه در فطرت، ذهن و قلب افراد.

در نتیجه ما نیاز مبرمی داریم که اهداف عملی به صورت شفاف و واضح بیان شده و مشی مبارزه خط به خط تعریف و تعیین گردد. شور زمانی مفید خواهد بود که در پس آن شعوری عمیق نهفته باشد. شور و ایمانی که سرمایه نخستین ماست اکنون به صورت ماکسیمم وجود دارد اما فقدان یک شعور همه جانبه نیز حس می شود. کمبود رهبری آگاه که بتواند هدف نهایی را تدوین و ترسیم کرده و به یکایک کسانی که در عرصه مبارزه خالصانه ایستاده اند تفهیم نماید. تنها راه به سرانجام رسیدن جنبش سبز همین است و حقیقتن راه دیگری موجود نیست.

این جنبش امروز و پیش از آنکه عمر شکل گیری اش به یک سال برسد بیش از صدها کشته داده و حتا برای اینکه بتوانیم خون آن عزیزان را پس بگیریم ما ناگزیر هستیم هرچه زودتر جنبش را شناسنامه دار کنیم. این شناسنامه تنها در صورتی به جنبش اهدا خواهد شد که رهبریتی قوی و قدرتمند پشت سر آن قرار گیرد. در غیر این صورت نیروهای خالص و پرشوری که آیندگان ایران نام دارند به هرز خواهند رفت و فقط این میان یک هزینه بیهوده جانی و انسانی پرداخت شده است.

تنها شخصیتی که اکنون یک گزینه تمام و کمال برای در دست گیری این رهبری به شمار می رود، یگانه وجودی که این قابلیت را در خود دارد و تنها کسی که در عین داشتن کفایت های موجود، شهامتش را نیز دارد که این رشته حساس و سرنوشت ساز را به دست گیرد، مرد بزرگی است که هم شهریار و پادشاه و هم نوید خجستگی و بالندگی ایران می باشد. وجود نازنینی که نام شان اعلاحضرت رضا شاه دوم است.

معظم له با توانایی و لیاقت تمام در متن صحنه ایستاده و بزرگ منشانه حاضر هستند تا تمام کوشش شاهانه را مرحمت کنند. ایشان حاضرند تا این مسوولیت خطیر را بر عهده گیرند و صد البته اعلاحضرت یگانه شانس و تنها امید ایران برای رسیدن به آزادی می باشند.

باید از این فرصت طلایی و بی بدیل کمال استفاده را ببریم. امروز جنبشی پس از سی و یک سال شکل گرفته که از بنیه مناسبی برخوردار است. جنبش به رهبری شایسته نیازمند می باشد و اکنون این رهبر شایسته به بهترین صورت ممکن در صحنه نبرد حضور دارند. باید مغتنم بدانیم و در زیر یک چتر واحد بایستیم تا صدای ما را تمام جهان بشنود.

تعلل در چنین شرایطی نه پذیرفتنی است و نه قابل اغماض. صحنه اکنون آماده است و دیر نخواهد بود که اهریمنان را از عرش به زیر بکشیم. تنها همتی باید...

____________

نگاشته شده در تاریخ هفدهم بهمن دو هزار و پانصد و شصت و هشت شاهنشاهی

۲ نظر:

مرتضی گفت...

مریم نازنین، درود بی کران بر شما.
این روزها واقعن حکم یک عزای ملی به تمام معنا را برای ما دارد چراکه یادآور لحظاتیست که از آن پس میهن پاکمان به چنگال کثیف ترین و جنایتکارترین موجودات درآمد. و البته هزار مرتبه کثیف تر و پست تر بودند آنهایی که هریک به نوعی، به استقبال این موجودات چندش آور رفتند تا هستیمان ویران شود. حقن که ننگشان باد...

پاینده باشید

بزرگمهر گفت...

درود مریم جان
بسیار متعجبم از اینکه پاسخ پیام هایم را نمی دهی. نکند خدای ناکرده از مکن کدورتی داری؟!
در ضمن وبلاگم را به بلاگ اسپات منتقل کردم. اگر امکان دارد، لینک را اصلاح کن. پیشاپیش سپاسگزارم
پاینده ایران