۱۳۸۹ بهمن ۲۱, پنجشنبه

انقلاب کثیف 57 و عقده های خمینی گجستگ

با وقوع انقلاب 57 و چیرگی متجاسرین، ایران هرچه را که اندوخته بود باخت و گرفتار عقب گردی موحش و تاسف بار گردید که نه فقط ذهنیت جهانیان را نسبت به خود تغییر داد بلکه واژگون کرد.
بیست و دوم بهمن مسیر نابودی و اضمحلال میهن ما آغاز شد و شوربختانه هرچه گذشت این زوال و اضمحلال، مسیر تندتر و شتابدارتری به خود گرفت. تصور اشتباه و نابه جای برخی آنجاست که فکر می کنند شخص روح الله خمینی وجهه یی متفاوت از علی خامنه یی داشته است. اما بر خلاف این ذهنیت غلط و کودکانه، خمینی هیولای خون آشامی بود که حتا همین علی خامنه یی جانی جائر مفسد نیز با همه کوشش خودش نمی تواند یک خمینی دیگر با تمام ابعاد بی رحمی و کشتارگری اش باشد.
خمینی در شقاوت و بی شرمی همتایی نداشت و خوشبختانه با مرگ خوش یمنش برای همیشه از صفحه روزگار محو شد و بعید است تا قرن های دیگر چنین مجنون آدمکشی در این حد پست و بی پروا ظهور کند.
خمینی گجستگ به عنوان یک کودک نامشروع و نیمه هندی، از ابتدای ورودش به ایران و قدم گذاشتنش به حوزه علمیه قم، در ذهن خودش رویای بزرگ شدن داشت و از آنجایی که هیچ چیز در سرشت، ظاهر و طینتش موجود نبود که وی را به عنوان شخصی معقول و مهم مطرح و برجسته سازد در نتیجه همواره کوهی از عقده های درمان نشدنی را به دوش می کشید. آنچنان که تاریخ جهان گواهی می دهد همواره پشت هر ناآرامی، شرارت و تخریبی، عقده هایی پنهان و آرزوهایی سرکوفته وجود دارند. به عنوان نمونه آدولف هیتلر در سال های آغازین جوانی اش کوشیده بود که به دانشگاه وین راه یابد اما پذیرفته نشده بود و برخی بر این باورند که شاید اگر او به آرزوی ناکامش می رسید آنچنان کینه یی از نوع بشر در نهادش شکل نمی گرفت که دنیا را به آتش بکشد.
در مورد شخص روح الله خمینی به عنوان یک کودک حرامزاده و بی پیشینه، دلایل بسیاری برای شکل گرفتن عقده ها و گره های پیچیده در ذهن وی وجود داشتند. خمینی اصولن هویت و شناسنامه یی نداشت. با مصادیق زندگی مدرن آشنا نبود. از تعلیم و تربیت بی بهره بود. سواد و آگاهی های اجتماعی اش در حد زیر صفر بودند. او حتا نمی توانست به طور طبیعی حرف بزند و با ورودش به حوزه کذایی علمیه نیز اقبالی کسب نکرد و موفق به گرفتن درجه اجتهاد نیز نشد.
خمینی اصولن شخصی واخورده بود. پیشانی نوشت وی عزت و احترام نبود اما با میل و ولعی اهریمنی و هولناک سعی می کرد هرآنچه را ندارد و نباید هم داشته باشد به مطمئن ترین و کامل ترین شکل ممکن کسب کند. او برای رسیدن به آرزوهای مضحک و دور و درازش تنها راه را در شرارت و ناآرامی می دید.
اتفاقن خمینی هیچ شوق و علاقه یی به دین اسلام نداشت. اصولن تک تک افرادی که چند صباحی را در حوزه های علمیه می گذرانند بهتر از هر کس دیگری به ماهیت وحشتناک، بی منطق و غیر قابل تحمل دین اسلام پی می برند و در نتیجه بیش از دیگران از آن روی گردان هستند اما به قول حضرت حافظ: واعظان این جلوه در محراب و منبر می کنند...
روح الله خمینی با کسب اندکی معلومات نسبت به قوانین اسلامی دریافته بود که این دین و دگماتیزم نهادینه شده در آن می تواند بهترین حربه برای به بند کشیدن ملت و تبدیل کردن آنها به گوسفندانی تحت نام امت اسلامی باشد. خمینی مانند بیشتر هم ترازان مذهبی خودش قلبن کوچک ترین تعلق خاطری به اسلام نداشت اما صرفن حسادت وی به جایگاه رفیع مرد بزرگی همچون شاهنشاه آریامهر بود که خمینی را برای مبارزه یی مضحک و احمقانه ترغیب می نمود.
خمینی به ارزش هایی حسادت می ورزید که در بطن وجود خاندان پهلوی جریان داشتند. خمینی مصر بود کسی شود که لیاقت و توان آن را نداشت. روح الله مجنون و بی سر و پا در صدد بود تکیه بر جای بزرگان بزند و آنقدر در ترسیم رویاهای بی موردش پافشاری کرد تا به قیمت بر باد رفتن حیثیت چند هزار ساله کشوری چون ایران، او توانست به آرزویش برسد و آنگاه تا واپسین لحظه حیات منفورش به کشتار مشغول شد و بیشمار مردم ایران را به خاک و خون کشید.
آن گروه از اوباش که در بهمن شوم و خان و مان برانداز 1357 خمینی را همراهی کردند، بسیاری شان به علت فقر فرهنگی و عدم شعور، از موقعیت پیرامون خودشان غافل بودند که چه ضربه جبران ناپذیری به وطن خود وارد می سازند و هنگامی به خود آمدند که خیلی دیر شده بود.
امروز که سی و دو سال از سفر پدر محبوب و پادشاه فقید ایران اعلاحضرت محمدرضا شاه پهلوی و خاندان جلیل سلطنت می گذرد، ایران هر لحظه و هر ثانیه به مصیبتی بزرگ گرفتار بوده است. در واقع ایران در روز بیست و دوم بهمن 57 قربانی عقده های کفتار پیر و شیادی چون روح الله خمینی گردید و از آن پس به قول فرموده شاهنشاه فقید، وحشتی بزرگ بر این مملکت حاکم شد و تا امروز نیز این وحشت دایمی دست از گریبان مردم ایران برنداشته است.
همواره امیدواریم که به زودی زود، سایه کثیف و جهنمی رژیم نامشروع جمهوری اسلامی از وطن عزیزمان ایران زدوده شود و با تابش خورشید وجود نازنین دلدار و معبود ایران، اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی، بار دیگر آزادی، اقتدار، آبرو و سرافرازی به کشورمان بازگردد و با پایان گرفتن این زمستان طولانی و چند ده ساله، دوباره عطر بهار در فضای میهن بپیچد.
فرا رسیدن بیست و دوم بهمن ماه، سالروز عزای ملی را به یکایک هم میهنان عزیز تسلیت عرض می کنیم.
_______________________
نگاشته شده در تاریخ بیست و یکم بهمن دو هزار و پانصد و شصت و نه شاهنشاهی

هیچ نظری موجود نیست: