دوستان عزیز و همراه! این سروده هم چون دل نوشته های پیشین در وصف کمالات همایونی اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی گفته شده و به دربار حضرتش پیشکش می گردد:
برای از شما گفتن همیشه زبان بسته ام
ترحمی شاید برین حیوان سر به راه
کاش یادم نرود اول هر بیت را با نام روشن تان شروع کنم
دیگر چشم هایم لال شده اند
باران پریشب، تمام ستاره ها را پاک کرد
ببخشید حرف از آینه نمی زنم
آخر تمام آینه ها امروز
اسیر آرزوهای غبار آلودند
مثل خاموشی دریا هر شب
خواب موج های مرده می بینم
کجاست ساحل لبخندتان؟
شما از سمت کدام شب آمده اید
که از چشم های تان این همه ستاره می بارد...
__________________
نگاشته شده در تاریخ بیست و پنجم تیر دو هزار و پانصد و شصت و شش شاهنشاهی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر