سالی گذشت و برگ دیگری از سال های عمرمان بر زمین افتاد. سالی گذشت و باز این بغض لجوج آزارم می دهد٬ باز جای خنجری سنگین را در قلب خودم احساس می کنم و باز...باز باز معبود و یگانه پرتو فروزان میهن مان در تبعیدی تلخ بهار دیگری را می آغازند.
مهربانا٬ سرورا٬ معبودا!
شما که خود وسعت بیکرانه بهارید و در شمیم دست های تان و در ابهت گام های تان و در طنین صدای محکم تان٬ هزار هزار هزار بهار را به دریچه یخ بسته سینه هامان مهمان می کنید.
پادشاه نازنین ایران! محبوب تک تک قلب های ایرانی- که با اذن لبخند شما اجازه تپیدن می گیرند- عمری است حسرت دیدن طلعت رخسارتان را٬ پشت پنجره های زخم خورده و تاریک به انتظار ایستاده ایم. عمری است در شب گیسوان تان٬ معنای ناب مبارک ترین طلوع خورشید را نظاره می کنیم و سالیانی است در تب دیدار آن چشمان دریایی و افسون گر شما لابه لای شب ظلمانی و مدید ایران٬ چون شمعی آب می شویم و دم برنمی آوریم.
ای بهتر از بهترین! ای آنکه در وصف نمی گنجید٬ در واژه نمی گنجید و تنها در ذات اقدس و بیکرانه و ملوکانه تان خداوندانه بر ما جلوه گری می کنید. این بهارمرده ی تیره تر از زمستان، تشنه دم مسیحایی شماست. زودتر برگردید. ایران غم گرفته مشتاق قدم های پادشاه ایران اعلاحضرت رضا شاه دوم پهلوی است:
ای آفتاب٬ آینه دار جمال تو
مُشک سیاه مجمره گردان خال تو
صحن سرای دیده بشُستم ولی چه سود؟
کین گوشه نیست در خور خیل خیال تو
در اوج ناز و نعمتی ای پادشاه حُسن
یا رب مباد تا به قیامت زوال تو
مطبوع تر ز نقش تو صورت نبست باز
طغرا نویسِ ابروی مشکین مثال تو
برخاست بوی گل٬ ز درِ آشتی درآی
ای نوبهار ما رخ فرخنده فال تو.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فرا رسیدن نوروز باستانی و شکوفایی طبیعت در سایه شکوه خاندان جلیل سلطنت پهلوی٬ پیشاپیش بر تک تک ایرانیان آریایی خجسته باد. با این آرزو که سال هشتاد و هفت خورشیدی سال سلامت٬ شادکامی٬ فربختی و پیروزی برای ملت ایران باشد.
نگاشته شده در تاریخ بیست و هفتم اسفند دو هزار و پانصد و شصت و شش شاهنشاهی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر